یک ابتلای سخت و دوست داشتنی؛ هدیه‌ی پارسال حضرت

پارسال همین موقع های قمری از در آمدی

نشستی

و گفتی

ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها رو خدمتتون تسلیت میگم خانومِ فلانی.

دلم زیر و رو شد.

 

پ.ن: در هیچ مناسبتی، در هیچ زمان دیگری، یاد ندارم اینجور تسلیت گفتنت را. 

پ.ن 2: چه یک سال عجیبی را پشت سر گذاشتم. پر تجربه‌های فشرده و به هم نزدیک. پر از قد کشیدن‌هایی که در هیچ بستر دیگری امکان پذیر نبود. الحمدلله علی کل حال.

۰ نظر ۴ لایک

آقای استراتژیست، ای INTJ همه چیز تمام!

حوالی سال نود و دو، در همشهری جوان یک پرونده کار کردیم برای ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس. روز شهادت حاجی، یاد این افتادم که من برای آن پرونده تحلیل یک روانشناس معروف از شخصیت او را دنبال کرده و گرفته بودم. اما حتی به خاطر نیاوردم آن نوشته کجاست.
امروز که داشتم فایل‌های قدیم را مرتب می‌کردم، رسیدم به همین یادداشت معروف.

آه...
ای به قول روانشناس‌ها شخصیتِ درون‌گرایِ متفکرِ شهودیِ قضاوت‌گر
الان که دور از محدودیت‌های این دنیا بهتر می‌شناسیمان، بیشتر دعایمان کن.

 

+ یادداشت را اینجا بخوانید.

+ توی گوگل زدم، «درونگرای متفکر شهودی قضاوت‌گر» ، که ببینم معادل کدام تیپ شخصیتی ست، پیشنهاد اول گوگل، لینک همین یادداشت در همشهری آنلاین بود. خوشحالم، می‌دانید که؟

۱ نظر ۴ لایک

کوچکترین دولت و اثرگذارترینشان

توی خونه‌ای که همسر/ مادر خونه منبع آرامش که نبود هیچ، خونه‌ی امن و امان رو کرد جهنمی که محل تنش و فرسایشه، اعضای اون خونه اگر تبهکار و جانی و دزد و قاتل شدند، بهشون خرده نگیرید.

 

پ.ن: بله می‌دونم و متوجهم که هر کی اختیار داره و خیلی از علما و بزرگان، زن‌های تلخی داشتند اما در نظر بگیرید که این ماجرا قشنگ صفر و صدیه، از اون طرف بزرگانی داریم که اگر همسران پایه و همراه و باعرضه‌ای نداشتند، هیچی نمی‌شدند. جون سالم به در نمیشه برد از تبعات این اجتماع کوچک، مگر خیلی انسان خفن و خودساخته‌ای باشی.

پ.ن دوم: اگر قبلا نمی‌دونستم یا شک داشتم، الان دیگه مطمئنم ریشه‌ی اصلاحات توی خونه، زنه. یه موجود پر قدرت و اثرگذار، چه سعید باشه چه شقی.

۳ نظر ۵ لایک

از کشف و شهودهای ازدواج!

1.

هر کدوم از ما آدم‌ها، بنا به فراخور روحیه و مدل تربیتی و باور و اعتقادات و استعداد روحمون، یک ظرف و ظرفیت عاطفی داریم که باید به نحوی پر بشه و این با محبت کردن و محبت دیدن محقق میشه.

بعضی‌ها این ظرفشون اونقدر بزرگ هست که به راحتی پر نشه و بعضیها با یه دوستی معمولی و تبادل عاطفی حدافلی و دریافت توجه سطحی و ابتدایی از اطرافیان، خیلی راضی خواهند بود از زندگی!

 

2.

خیلی‌ها به فردی که تازه ازدواج کرده، خرده می‌گیرند که چرا حضورش کمرنگ شده، یا به کسی که بچه‌دار شده، طعنه می‌زنند که داره کلاس می‌ذاره. در حالی که خیلی از این غیبت‌ها، نه به خاطر سر شلوغ شدن یا کم وقت داشتن، بلکه به خاطر پر شدن ظرف عاطفیه. دریافت محبت و توجه کافی از همسر یا همین که یه بچه به آدم بچسبه واقعا سهم به سزایی در ارضای نیاز عاطفی داره و بعضی‌ها همین کافیشونه و کمتر نیاز به روابط پرشور عاطفی با دیگران پیدا می‌کنند.

البته بعضی‌ها باز هم به تعدد روابط عاطفی با محارم، در عمق و شکل‌های متفاوت نیاز خواهند داشت و همچنان قهوه خوردن با یک دوست و گپ زدن با خواهر و برادر، در لیست نیازمندی‌هاشون درج میشه ولی باز هم نقش اصلی رو همون روابط پایه‌ای و عمیق (همسر و فرزند) پر می‌کنه.

 

3.

دلم می‌خواد یه حرف خطرناک بزنم.

به نظرم این که در اسلام، قاعده‌ی چند همسری (بنا به ضرورت‌های اجتماعی و نه منافع و مطامع شخصی!) قرار داده شده و بلافاصله بعدش خطاب به دوستان ذکور گفته شده که رعایت عدالت سخته، واقعا به خاطر این نیست که مرد نمی‌تونه محبت قلبیش رو به شکل مساوی تقسیم کنه. (و اصلا به نظر من چه اهمیتی داره چقدر از قلب طرف مال ماست؟ خیلی مهم نیست و اما چه چیزی مهمه به نظرم؟ خواهم گفت.)

 

معنای عدالت میشه: اعطاء کل ذی حق حقه / دادن هر حقی به حق دارش! و این به خاطر این هست که استعداد و نیاز افراد با هم متفاوته. و طبق این تعریف، مساوات، یعنی پاسخ مشابه به نیازهای غیر مشابه اتفاقا عین بی‌عدالتیه. مقیاس بحثمون رو کوچیک کنیم و به همین ظرفیت عاطفی بسنده کنیم. اندازه‌ی ظرف عاطفی آدم‌ها خیلی متفاوته و هر کسی با یک میزان از توجه و تبادل عاطفی اقناع میشه و هیچ کس به اندازه‌ی همسر و به جای همسر نمی‌تونه به یک زن محبت کنه. خیلی باید هنرمند باشه یک مرد یا خیلی زیرک و توانمند، که بتونه به این تنوع نیاز در افراد مختلف پاسخ بده بدون این که این نیازها نسبت به هم تزاحم پیدا کنند و بدون این که هیچ کدوم از اون افراد (خانم‌ها)، احساس کنند که نیازهاشون معطل و بی‌پاسخ مونده یا احساس کنند نسبت به دیگری توجه کافی بهشون نمیشه.

این رو بگذاریم کنار حقوقی که زن داره و تکالیفی که مرد به عهدشه (مثل حق قِسم، حق هم‌بستری و رفع نیاز جنسی که باز در آدم‌های مختلف متفاوته، نفقه با تمام جزئیات صحیح اسلامیش) و بپذیریم که مرد مجاز نیست به خاطر چند همسری از انجام اون‌ها در هیچ یک از زن‌ها شونه خالی کنه، خواهیم دید چرا مردهایی که اصولا دو یا چند هندوانه بلند می‌کنند کمرشون نصف میشه زیر بار!

 

پ.ن: احتمالا چند تا پست هم خواهم داشت تا از خجالت خانم‌ها هم در بیام!

۴ نظر ۵ لایک

آدم‌های تشنه‌ای که رها می‌کنیم.

بعضی وقت‌ها هم باید به خودمان یادآوری کنیم که اگر در جایگاهی قرار گرفتیم و توی پستمان درست بازی نکردیم، مثلا اگر در خانواده به درستی محبت نکردیم و برای کسانی که دوستمان دارند کلاس گذاشتیم، خدا کار بندگانش را معطل یک موجود پر افاده و مسخره نمی‌گذارد ها! هزار تا بهتر و کار بلدتر از آدم‌های دماغ سر بالا در جامعه ریخته. از همه بهترش هم خدا. فقط او که کوتاهی می‌کند، خودش نعمت رشد را سوخت کرده رفته. اوست که زیانکار است، چون نه توفیق را جلب می‌کند و نه احساسی با علائمی از خسارت در او بیدار می‌شود.

۱ نظر ۷ لایک

شرح درد اشتیاق

زن توی دستگاه خلقت، به صورت ذاتی نقش تربیتی داره و مهم‌ترین مصداق این نقش، توی ازدواج صورت می‌گیره.

و تربیت سینه‌ی فراخ و صبر جمیل و دید وسیعِ دورنگر می‌خواد.

باید دنبال متربی بدوی، کارِ رو، ضایع و توی مخ انجام ندی، نسبت به عاقبتش دلسوز و فعال باشی، نسبت به اشتباهاتش نهایت سعه‌ی صدر رو نشون بدی و تحت هیچ شرایطی به هم نریزی. خطاها نباید زورش به مزیت‌های مثبت بچربه و کوتاهی‌ها نباید سرنخی برای دلسردی‌ها بشه.

باورش سخته که منِ نازپرورده‌ی درونگرای زودرنج، توی جایگاهی قرار گرفتم که می‌طلبه همه‌ی ویژگی‌های بالا رو داشته باشم و از نقش جدیدم سخت خوشحالم. این چیزیه که من از بهترین مربی‌های زندگیم دیدم و همین تجربه‌ی نزدیک، مسئولیتم رو سنگین‌تر می‌کنه.

 

و خب در این راه، هیچ یاوری، هیج همراهی و هیچ راهنمایی جز خدا نیست.

۳ نظر ۴ لایک

کربلاهایی در اندازه‌ی خودمان

برای ما که مدعی به دل داشتن محبت ابا عبدالله علیه السلام هستیم، به اندازه‌ی ظرف‌ها و ظرفیت‌هایمان، کربلاهایی کوچک هست. کربلاهای فسقلی، نقلی، کف دستی. اما با همان ترکیبِ بازی.

برای همه‌ی ما لحظات مواجهه‌ای هست. سخت. طوفانی. آتشین. که حس می‌کنیم گرمای سوزنده‌ی باد ابتلائات را. که می‌آید و می‌کوبد و می‌پیچد و به سختی گذر می‌کند.

همان آنی که یاران صدیق از دست رفته‌اند، تکیه‌گاه‌ها «کالعهن المنفوش» بی‌اثر شده‌اند و پایت از خستگی می‌لرزد، به خودت آمده‌ای و زخم‌های نشسته برتنت را دیده‌ای و تنهایی‌ات را و خیمه‌هایی که پشت سر است و مسئولیتش با توست و دشمنی که روبروست و اگر خدا نمی‌بود و ایمان وجود نداشت، باید از وحشت بی‌رحمی‌اش قالب تهی می‌کردی، آنِ نزول رحمت است، اگر نظر کنی.

در زندگی همه‌ی ما کربلاهایی هست، هر چند کوچک، هر چند نقلی و به اندازه‌ی ظرفیتمان، تا خدا تنهایی و اضطرارمان را مثل کودک شیرخواره ببیند و گویی بی گذر کردن از این میدان‌های رزم، با شجاعت و به تنهایی، از وسعت و رزق و برکت کثیر خبری نیست.

۲ نظر ۷ لایک

ما نقطه‌ی تسلیمیم.

هیزم‌های دلم را روی هم می‌چینی و به آنی و اراده‌ی خفیفی، شعله‌ورش می‌کنی

آتش زبانه می‌کشد

دلم را می‌گیرد

سرم را

رویم را

همه‌ی وجودم را

همه‌ی عمر و هستی‌ام را

و تو تماشا می‌کنی


خوش می‌سوزم

خوش‌تر زبانه می‌گیرم

از شوق نگاهی که داری...


پ.ن: با همین کلمات، استغاثه می‌کنم به درگاهت. با همین کلماتی که تو مثل یک مادر مهربان نسبت به جوجه‌های کرک و پر به هم چسبیده‌ی ناتوانش، توی دهانم گذاشتی.

پ.ن دو: الهی! رضا برضاک... و تسلیما لامرک... لا معبود سواک... لا معبود سواکـــــ ...

۸ لایک

بسم الله مجریها و مرسیها*

این که این روزها دست به قلم نمی‌برم (نمی‌تونم ببرم) در هیچ جا، واقعا یکی از نعمات خفیه‌ی الهیه.

جهانم رو باران رحمت الهی داره با خودش می‌بره و من نشستم ببینم کجا فرود میایم بالاخره.


*دعای حضرت نوح علیه السلام، در هنگام سوار شدن بر کشتی و یاداور بسیار نزدیک روزی که ما در سیل تصمیم به گردش در شهر گرفتیم.

۳ نظر ۵ لایک

ای که دستت می‌رسد، کاری نکن! :))

وقتی کاری بهم سپرده شده، به هر دلیل کند انجام میشه و یکی بتمن وار و زورو صفت وارد میشه که کمکم کنه جمعش کنم حالم از دو تا چیز به هم می‌خوره:


1. خودم، که چرا انقدر کندم!

2. خیّر محترم و طفلکی و دلسوز و آگاه به زمان‌بندی خروجی‌های تشکیلاتی! :دی


دست خودم نیست. کمال‌گرایی و تمامیت‌خواهی مجموعا من رو برده، انگشتام رو فرستاده برای خانواده‌م!

۳ نظر ۳ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان