ایستگاه آخر

تا زمانی که دستت حرکت می کند کاری کن

تا زمانی که زبانت گویاست حرفی بزن

تا زمانی که پایت راه می رود قدمی بردار

تا زمانی که می توانی به حساب هایت برس

تا زمانی که اراده داری توبه کن

آن روز که در قبرت می گذارند و فوج فوج خاک روی سرت می ریزند، آخر خط است

۰ نظر ۰ لایک

دشمن خیرخواه

وقتی فکر می کردم به این که هر کدام از رفقای صمیمی زندگی ام به نحوی به من پشت پا زده اند و رفته اند، کمی دلگیر می شدم. اما حالا می بینم که هر کس رفت، من را جا نگذاشت، بلکه به صد ها کیلومتر جلوتر پرتاب کرد! هر چقدر به من نزدیک تر و صمیمی تر و برایم بزرگ تر، میزانی که به جلو پرتاب شدم بیشتر. تو باعث شدی من به کم قانع نباشم خدا و تو را از این بابت شکر.

عدو شو سبب خیــــــــــــر اگر خـدا خواهد

خمیرمایه ی دکان شیشه گر سنگ است

۱ نظر ۰ لایک

حلاج زند دارم!*

استاد می گفت: «یکی از آخرین مراتب اخلاص، خلوص از ترسِ نرسیدن به تجرد است»!

الله اکبر

الله اکبر

الله اکبر 


*حلاج اشارت گو

از خلق به دار آمد

وز تندی اسرارم

حلاج زند دارم!

«مولانا»

۰ نظر ۲ لایک

ملکه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

عالی تر از حرمت کعبه*

عزیز من!

پاره ی تن من!

مومن!

مسلمان!

این حکم خدا خیلی صریح است: «از آنچه خدا آن را پوشانده پرده برندار»

گناهی اگر کرده است و کرده اند، نپرس 

خجالت زده شان نکن

بدتر از آن جار نزن در کوچه و بازار

پیش این و آن نقل نکن

نیش و کنایه نزن

فاسق که نیست، مومن است، مسلمان است،

منتظر همان آقایی ست که تو هستی

امام اولش همانی ست که امام تو هست 

اشتباهی هم اگر کرده ان شا الله که خدا را توبه پذیر می بیند


به خدا، خدا خیلی غیرتی است مسلمان

مباد خون خدا را به جوش بیاوری ...


+برای خودم، خطاب به خودم.

*در روایت آمده که حرمت آبروی مومن از حرمت کعبه نیز بالا تر است. من با عقل ناقص خودم می دانی چه نتیجه ای گرفتم؟ این که آبروی مومن آبروی اسلام است. خیلی ها ممکن است با دیدن رفتار او به دین متمایل شده باشند، بعد این بی حرمت شدن مومن، آبروی اسلام را می برد و واویلا می شود. 

۰ نظر ۰ لایک

بغل خدا

معلم ادبیات زنده دلی داشتیم که خیلی دوستش داشتم و دوستم داشت.
یک بار که سر کلاس داشت از خدا حرف می زد گفت: خدا هر کسی رو دوست داشته باشه بغلش می کنه، هر کسی رو بیشتر دوست داشته باشه موقع بغل کردن فشارش میده! (اینجا در حالی که داشت ادای بغل کردن رو با دستاش در میاورد بغض کرد و اشک توی چشماش جمع شد) دردت میاد آره ولی تحمل کن... خدا دوستت داره که محکم بغلت کرده

دوستت دارم خدای مهربون ...
۰ نظر ۰ لایک

یتیمی با ظرف شیر (2)

همین که محکمه ی قضاوت تو

نیست که بین ما قضاوت کند

و ما پامال قضاوت ها و کینه ها و بی عدالتی ها می شویم

یعنی فقیریم

۰ نظر ۰ لایک

یتیمی با ظرف شیر (1)

کاش من هم می مردم

آن شب که از هیچ کاسه ی شیری کاری ساخته نبود بابا ...

۰ نظر ۰ لایک

چوپان معاصر طور (10)

حداقل با تو که حرف می زنم می دونم تمام حواست به منه

نه به فکر چک کردن تلگرامتی

نه حواست توی لپ تاپ روبروته

کاش تو هم که حرف می زنی من تمام حواسم باشه بهت

۰ نظر ۰ لایک

چوپان معاصر طور (9)

راستی خدا

خوش به حالت که مجبور نیستی برای وبلاگ و فیس بوک و اینستاگرامت یه پسورد واحد بزنی که یادت نره

آخه حافظه ت خیلی خوبه 

۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان