علف قبل و حین و بعد از خوش آمدن به دهن بزی، توسط اقوام محترمش تست خواهد شد.

بله، این که یک پسر و دختری هم رو بپسندند و شرایط هم رو با وجود تفاوت‌های کم و بسیار بپذیرند نکته‌ی اصلیه؛ اما هر دو طرف دارند خانواده و اقوام جدیدی رو کنار خودشون می‌پذیرند که بناست باهاشون "زندگی" کنند. ما نه می‌تونیم و نه می‌خوایم که با ازدواج به یک جزیره‌ی دور افتاده‌ی خالی از سکنه و بدون ارتباط با جهان خارج مهاجرت کنیم و نه در بسیاری از موارد خانواده‌ها می‌پذیرند که در پروسه‌ی ازدواج دخالتی نداشته باشند، نه گاهی توان دارند بین صلاح و سلیقه تفاوت و مرز قائل بشن. در مورد خلاهایی که علت "فشار سلیقه‌ای و غیر لازم" هست هم چند تا پست قبل‌تر گفتم. (اینجا)

فلذا دو تا کار خیلی مهمه که در فرایند خواستگاری انجام بشه:

1. بررسی جزئیات خصوصیات اخلاقی، اعتقادی، آداب و رسوم، فرهنگ‌ خانواده و اقوام طرف مقابل؛ ریز بپرسید و رودربایستی هم نداشته باشید

2. جلو رفتن با یک مشاور کاربلد که در صورت وجود تفاوت‌های فرهنگی یا اقتصادی، حتما به شکل واقعی بتونه بهتون راهکار بده چون خیلی از چیزهایی که ماها قبل ازدواج، میگیم حَلَ (حالا :دی) مهم نیست، چون از ویژگی‌های دیگه‌ی طرف خوشمون اومده، نه تنها مهم بلکه دردسر سازه. مشاور به شما کمک می‌کنه که ضریب واقعی ویژگی‌های طرفتون رو کشف کنید. اگر واقعا خوبی‌های می‌چربه به تفاوت‌ها، بهتون راهکار میده تا از پس مدیریت بقیه‌ش هم بر بیاید.

۳ نظر ۶ لایک

قشنگ خوف برم داشت

این روزها یه کلاس خیلی کوچولوی مجازی برنامه‌ریزی دارم. تا اینجاش خب خیلی طبیعیه. دوست داشتم منظم باشم، تکنیک‌هایی رو یاد گرفتم و دوست دارم به دوستانم هم منتقلشون کنم.

 

یه نفر توی اینستا دنبالم کرده و شروع کرده پست‌های قدیمی رو لایک کردن و خب اینم طبیعیه؛ اما همینجوری که داشته می‌خونده یه پستی رو توش لایک کرده که گفته بودم من یه سری تکنیک‌ برنامه‌ریزی بلدم و یه دفتر برنامه‌ریزی طراحی کردم که اگر علاقه‌مندید می‌تونم در اختیارتون بگذارم و زیرش گفته کاش همینجا (مجازی) یادش می‌دادید.

 

پست مال کیه؟ حدودا 4 سال پیش!

 

من به خودم که رجوع می‌کردم می‌دونستم برنامه‌ریزی همیشه دغدغه‌م بوده، اما اصلا خاطرم نبود براش چه کارهایی کردم! حتی یادم نبود یه کلاس ناکام با مهدیه و ساجده (سلام ساجده :)) ) و زهرا سرشکی داشتم. یادم نبود که چقدر خودم رو زیر و رو کردم تا یه روشی در بیارم برای منظم شدن و چه روزهای خوبی هم بود اما هرگز به پای این روزها نمی‌رسه الحمدلله.

 

علاقه‌ای که به ظاهر پنهان شده در گذر زندگی، اما با من بوده و بوده و بوده تا بهش رسیدم. خیلی چیز پیچیده‌ایه این نفس. تعلقاتی که تصور می‌کنی ازشون فاصله گرفتی و ازت فاصله گرفتند اما، یه نسیم که می‌وزه الو می‌گیره و خودی نشون میده ... و هستند با تو، شاید تا دم مرگ، شاید تا قیامت، شاید تا صراط. حالا این تعقلات خواهند برد تو روبه سمت بهشت یا خیر؟ الله اعلم.

 

یاد اون حدیث امام رضا علیه السلام میوفتم می‌گفتند اگر کسی سنگی رو هم دوست داشته باشه با اون محشور میشه و حشر چی می‌تونه باشه جز یک هم‌نشینی غیر قابل انکار و واضح و عیان؟

۰ نظر ۷ لایک

قشنگ مصداق آبِ روی آتیش

توی همین زندگی کوتاه تا الان، چهار یا پنج تا تجربه به دست آوردم که خیلی کلیدیه؛ البته شاید بشه گفت به همون نسبت که ما چیزی نیستیم و کاره‌ای نیستیم توی عالم، تجربه‌هامون هم خرد و کوچولو موچولوئه و اما وقتی نگاه می‌کنم می‌بینم فلان مسئله رو خوبِ خوب می‌فهممش و قشنگ نشسته به جونم، می‌فهمم آهان این دریافت من از زندگیه.

 

حالا فکر کردید همه‌ش رو الان لیست می‌کنم؟ حاشا و کلا :)) به این ارزونی‌هام نیست.

 

یکیش اینه که برای آدم عصبانی نباید خوراک درست کرد. خوراکِ آدم عصبانی، عصبانی، بی‌قرار، داغون کردن دیگرانه. کسی که خیلی حس حقارت می‌کنه درونش به هر دلیل، یا محدودیتش خیلی زیاده و با این ماجرا هی ور میره توی ذهنش، خشم پیدا می‌کنه. خشم مثل آتشه، هیزم می‌خواد برای سوختن. پیش آدم عصبانی، چه مادره، چه همسره، چه همکاره، هیزم نباش. یعنی چی آقا جان؟ یعنی بذار بزنه، بشکنه، نعره بکشه، خودش رو بزنه، سکوت کن. نه سکوتی که معلوم باشه داری خودت رو می‌خوری از درون. سکوتِ دریایی. یعنی طرف هر کاری می‌کنه بذار حس کنه داره سنگ ریزه می‌ریزه توی دریا. بذار حس کنه کارش لگد زدن به یه سنگ دویست کیلوییه؛ هیچی به هیچی؛ تو هم داری عین اونایی که نمی‌شنون به زندگیت ادامه میدی. نگو بذار جوابش رو بدم بفهمه. یه چیزی بگم نگه لالی. کل کل نکن. نمی‌فهمه. فقط تو نقش هیزم رو به عهده می‌گیری برای بیشتر و بیشتر الو گرفتن اون. اگر ظرفیت صحبت داشت، تو زمان آرامش، حرف بزنید. نداشت که هیچی.

 

دغدغه‌هات و تمرکزت رو از حوزه‌ی خوب است چه بشود ها خارج کن. روی چیزهایی تمرکز کن که خلل ناپذیرند و انکار ناپذیرند و با خوشی و ناخوشی دنیا و اهلش، از بین نمیرن. تمرکزت رو بذار روی آخرت. روی سرای باقی. اولش به نظر شعار می‌رسه ولی آخرش همینه نسخه‌ی کاربردی. این آدمی که عصبانیه بزنه بترکونه همه چی رو، چه دخلی به تو و آخرتت داره؟ و مگه وقتت اضافه اومده که هی بشینی غصه بخوری چرا با من اینجوری حرف زدن، چرا بهم توجه نکردن. ولش کن. بعد یه مدت می‌بینی، هر کی هر کاری خواست باهات بکنه، فقط وقتش رو تلف کرد! 

 

یکی از استادای من می‌گفت، احترام و احسان و رعایت حد و حدود به جای خودش واجب، اما هیچ کس حتی پدر و مادر (دیگه شما بگیر برو تا تهش) ما حق نداره به خاطر فشار روحی، ناراحتی و گره‌های شخصیتی و روحی که وقت نذاشته برای اصلاحش، روحمون رو با چاقو بتراشه. اگر 60 درصد شرایط باب میلت نیست، 40 درصد دیگه رو که نگرفتن ازت، از همون لذت ببر. کتاب بخون، فیلم ببین، کیف وجود آدم‌هایی که می‌تونی دوستشون داشته باشی رو ببر. بذار اونی که عصبانیه این دو روز دنیا رو زهرمار خودش بکنه. طوری نیست.

۱ نظر ۵ لایک

یک مشکل رایج و فراگیر در دوران عقد

پدر و مادرهایی که رابطه‌ی عاطفی و زناشویی کافی و گرمی با همسرشون نداشتند (که عموما نداشتند به دلیل فقدان آموزش صحیح، عدم احساس نیاز به بالا بردن دانش در این زمینه یا باورهای نادرستی که جامعه و دوستان بهشون منتقل کردند)، به احتمال زیاد دختر/ پسر، عروس و دامادشون رو در دوران عقد بسیار تحت فشار و محدودیت قرار میدن (نه که دلایل دیگه نداشته باشه؛ فرهنگی، عرفی، هرچی، اما معمولا به این اشاره نمیشه).

 

1.

با این والدین با ملاطفت رفتار کنید و نسبت بهشون گارد نگیرید. کل کل نکنید و حتی از حق خودتون هم دفاع نکنید :)) چون در مراحل بعد فشارشون رو بیشتر خواهند کرد؛ در مراسم، گل گرفتن، ماشین عروس رو چه انتخاب کردن، منزل کجا گرفتن، عیدی چه آوردن و هزاران هزار مسئله‌ی مسخره‌ی دیگه شما رو تا مدت‌ها بعد از عروسی هم تحت فشار خواهند گذاشت با کلام و عمل.

2.

از روابط عاطفی خودتون و حمایت‌های همسرتون با آب و تاب توضیح ندید و کلا توضیح ندید (مخصوصا روابط خصوصیتون، به هیچ وجه)! خیلی معمولی و عادی جلوه بدید همه چی رو، که حرصشون در نیاد. چرا باید حرصشون در بیاد؟ مگه پدر و مادر ما و دلسوز ما نیستن؟ چرا خیلی دلسوزن، خیلی زیاد، اما کسی که از چنین نعمتی به هر دلیل محروم بوده و اون رو در اختیار دیگران می‌بینه، خیلی محتمله که احساس حسادت اذیتش بکنه و شاید خودش هم ندونه از چی اذیته، و متاسفانه در این مورد خیلی قوی و کاملا انفجاری خودش رو نشون میده.

3.

توصیه‌های انذاریشون رو با مهربانی بشنوید و از این گوش به اون گوش بگذرونید؛ حالا بری سر خونه زندگیت ببینیم طرف چی کار می‌کنه، حالا انقدرم رو نده بهش، پول ازش بخواه، بگو برات هدیه بگیره، این‌ها جز سرد کردن روابط زن و شوهر هیچ خدمتی به شما نخواهند کرد. نشنیده بگیرید. اصلاح کردن کم و کاستی‌ها با بکن نکن‌های بی‌سلیقه و جنگ و دعوا اتفاق نمی‌افته. مقداری هنر و صبوری می‌خواد.

4.

خصوصا دخترها، با مادرها، خوبه که از چیزهای عادی و معمولی با آب و تاب صحبت کنند که مادر سراغ بحث‌های حاشیه‌ای نره و فکر نکنه شما باهاش سرد شدید بعد از ازدواج و تحویلش نمی‌گیرید (چون بیشتر حواس و انرژی ناخودآگاه سمت همسر میره).

5.

قبل از افتادن در این پروسه روابطتون رو گرم کنید با والدین. بهشون احسان کنید که تا جایی که میشه باهاتون انس بگیرند.

6.

مهات‌هاتون رو بالا ببرید و و و، دوران عقدتون رو به بهانه‌های ساده طولانی نکنید؛ آشپزی بلد نیستم، مهارت ندارم، درسم تموم نشده، سطل توالتِ ستِ جا دستمالیم پیدا نکردم :))) (دیدم که میگم). زودی برید سر زندگیتون. به مراتب راحت‌تره مدیریت شرایط. هر چند اصولا تا سال اول و یا تا بچه‌ی اول باید تحمل و مهارت نشنیدن حرف‌هایی از سنخ چیزی که بالاتر گفتم رو داشته باشید.

۱ نظر ۸ لایک

محرمانگی اطلاعات در دوران عقد

از من به شما نصیحت و وصیت

در دوران عقد، عیب و حسن همسرتان را به احد الناسی نگویید؛ مگر مشاورِ خداترسِ کار بلد.

علی الخصوص خانواده‌ی درجه‌ی یک!

و بعدتر، دوستان.

چون از این دو برچسب نمی‌توانید فرار کنید:

۱. حالا اولاشه، همه‌ی مردها اولش جوگیرن.

۲. دیدی ما گفتیم عیب و ایراد دارن تو چشم و گوشت رو بستی و ول کن نبودی؟

 

تجربه نوشت: گاهی فکر می‌کنیم به اشتراک گذاشتن دیدهها و شنیده‌هامون از همسر با دیگران باعث میشه راه و چاه زندگی رو یاد بگیریم یا جلوی ضرر رو زودتر بگیریم، اما در واقع بسیاری از آدم‌های اطراف ما به دلیل نابلدی، باورها و پیش‌فرض‌های نادرست در مورد ازدواج و تجربه‌های تلخی که ناشی از ضعف عملکرد خودشون بوده، ما رو نسبت به مسیر درست دلسرد می‌کنند. تا دلتون بخواد دوره و مشاوره و کتاب و منابع غنی داریم برای دانستن و به خطا نرفتن. اگر لازم داشتید بگید من لیستی ازشون براتون بفرستم. 🌿

تجربه نوشت دو: از من می‌پرسیدند: همسرت چطوره؟ می‌گفتم الحمدلله، خوب. ما بدی ندیدیم. بی توضیح اضافه. و کم کم همگان به شکل محترمانه‌ای یاد گرفتند که پرسیدن سوالاتی عمیق‌تر و کنکاش بیشتر به دلیل نرسیدن به هیچ پاسخ جدی‌تری، از قدر و منزلت خودشون خواهد کاست و دیگه نپرسیدند. :)

۲ نظر ۷ لایک

اصلا بی‌خیال طرف، آبروت برات مهم نیست؟

میون این همه سر و صدای حقوق بشری در مورد خانواده، میون این همه داد و بی‌داد در مورد خشونت خانگی علیه زنان، چرا هیچ کس در مورد خشونت کلامی علیه مردان صحبت نمی‌کنه؟

کمتر معلم و استادی به ما یاد میده، طرح نیاز صحیح با مردان رو و کمتر مادری خودش الگوی مناسبی برای برقراری ارتباط کلامی با همسره و این ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین مرحله‌ی مواجهه در زندگی مشترک به حساب میاد به نظرم.

 

توهین به شخصیت

تحقیر و نادیده گرفتن توانمندی‌ها

کوچک شمردن خانواده‌ی طرف به هر بهانه‌ای

با داد و فریاد صحبت کردن یا زبان نیش و کنایه داشتن

«بابا چه عجب به فکر افتادی» ها

«تو که این چیزا حالیت نیست» ها

«تو که بی‌دقتی و نمی‌فهمی، تو لازم نیست نظر بدی» ها

«خیلی بی‌عرضه‌ای، خیلی شلخته‌ای» ها

«خانواده‌ت دهاتی اند» و امثال این جملات

 

در حالی که از طرف شما به عنوان روش تربیتی یا راهی برای جبران آسیب‌های خودتون استفاده می‌شه اما وجهه‌تون رو پیش هر مردی، حتی اگر از اولیای الهی باشه تبدیل به یک موجود قابل ترحم و شایسته‌ی دلسوزی می‌کنه.

و اون آدم، اگر ظرفیتش مثل هر آدم عادی ای، محدود باشه بدون شک مقابله به مثل می‌کنه و با رفتارها و کلامش و محدودیت‌هایی که براتون ایجاد می‌کنه، بدون شک میره روی مغز و اعصابتون و اگر ظرفیتش در برابر شما زیاد باشه، یا درونگرا باشه، یا به هر دلیل ملاحظه کنه و در جا جواب نده، شما رو پیش هر آشنای دور و نزدیکی بی‌حیثیت خواهد کرد. او به همه خواهد گفت که همسرش خیلی انسان حساس و کم‌ظرفیتیه. او به همه تصویر دقیقی از ضعف شما خواهد داد.

 

شما رو به مقدساتتون، حدود انسانی رو رعایت کنید و بذارید منزل جایی برای تعامل سالم و روابط گرم عاطفی باقی بمونه.

 

پ.ن: بر خلاف چیزی که تصور می‌کنیم، اتفاقا مردها هم در مورد جزئیات تجاربشون قبل و بعد از ازدواج با هم صحبت می‌کنند (متاسفانه البته، چه در مورد زن و چه در مورد مرد، هر دو کم خیره این انتقال تجربه)؛ بنابراین در هر گروه دوستی مردانه که همه یا اغلبشون مجرد هستند، فقط یک نفر که همسرش در ارتباط کلامی فاجعه آفریده باشه کافیه، تا همه‌ی مردهای اون گروه با ترس و احتیاط شدید به ازدواج فکر کنند.

۱ نظر ۳ لایک

کوچکترین دولت و اثرگذارترینشان

توی خونه‌ای که همسر/ مادر خونه منبع آرامش که نبود هیچ، خونه‌ی امن و امان رو کرد جهنمی که محل تنش و فرسایشه، اعضای اون خونه اگر تبهکار و جانی و دزد و قاتل شدند، بهشون خرده نگیرید.

 

پ.ن: بله می‌دونم و متوجهم که هر کی اختیار داره و خیلی از علما و بزرگان، زن‌های تلخی داشتند اما در نظر بگیرید که این ماجرا قشنگ صفر و صدیه، از اون طرف بزرگانی داریم که اگر همسران پایه و همراه و باعرضه‌ای نداشتند، هیچی نمی‌شدند. جون سالم به در نمیشه برد از تبعات این اجتماع کوچک، مگر خیلی انسان خفن و خودساخته‌ای باشی.

پ.ن دوم: اگر قبلا نمی‌دونستم یا شک داشتم، الان دیگه مطمئنم ریشه‌ی اصلاحات توی خونه، زنه. یه موجود پر قدرت و اثرگذار، چه سعید باشه چه شقی.

۳ نظر ۵ لایک

از کشف و شهودهای ازدواج!

1.

هر کدوم از ما آدم‌ها، بنا به فراخور روحیه و مدل تربیتی و باور و اعتقادات و استعداد روحمون، یک ظرف و ظرفیت عاطفی داریم که باید به نحوی پر بشه و این با محبت کردن و محبت دیدن محقق میشه.

بعضی‌ها این ظرفشون اونقدر بزرگ هست که به راحتی پر نشه و بعضیها با یه دوستی معمولی و تبادل عاطفی حدافلی و دریافت توجه سطحی و ابتدایی از اطرافیان، خیلی راضی خواهند بود از زندگی!

 

2.

خیلی‌ها به فردی که تازه ازدواج کرده، خرده می‌گیرند که چرا حضورش کمرنگ شده، یا به کسی که بچه‌دار شده، طعنه می‌زنند که داره کلاس می‌ذاره. در حالی که خیلی از این غیبت‌ها، نه به خاطر سر شلوغ شدن یا کم وقت داشتن، بلکه به خاطر پر شدن ظرف عاطفیه. دریافت محبت و توجه کافی از همسر یا همین که یه بچه به آدم بچسبه واقعا سهم به سزایی در ارضای نیاز عاطفی داره و بعضی‌ها همین کافیشونه و کمتر نیاز به روابط پرشور عاطفی با دیگران پیدا می‌کنند.

البته بعضی‌ها باز هم به تعدد روابط عاطفی با محارم، در عمق و شکل‌های متفاوت نیاز خواهند داشت و همچنان قهوه خوردن با یک دوست و گپ زدن با خواهر و برادر، در لیست نیازمندی‌هاشون درج میشه ولی باز هم نقش اصلی رو همون روابط پایه‌ای و عمیق (همسر و فرزند) پر می‌کنه.

 

3.

دلم می‌خواد یه حرف خطرناک بزنم.

به نظرم این که در اسلام، قاعده‌ی چند همسری (بنا به ضرورت‌های اجتماعی و نه منافع و مطامع شخصی!) قرار داده شده و بلافاصله بعدش خطاب به دوستان ذکور گفته شده که رعایت عدالت سخته، واقعا به خاطر این نیست که مرد نمی‌تونه محبت قلبیش رو به شکل مساوی تقسیم کنه. (و اصلا به نظر من چه اهمیتی داره چقدر از قلب طرف مال ماست؟ خیلی مهم نیست و اما چه چیزی مهمه به نظرم؟ خواهم گفت.)

 

معنای عدالت میشه: اعطاء کل ذی حق حقه / دادن هر حقی به حق دارش! و این به خاطر این هست که استعداد و نیاز افراد با هم متفاوته. و طبق این تعریف، مساوات، یعنی پاسخ مشابه به نیازهای غیر مشابه اتفاقا عین بی‌عدالتیه. مقیاس بحثمون رو کوچیک کنیم و به همین ظرفیت عاطفی بسنده کنیم. اندازه‌ی ظرف عاطفی آدم‌ها خیلی متفاوته و هر کسی با یک میزان از توجه و تبادل عاطفی اقناع میشه و هیچ کس به اندازه‌ی همسر و به جای همسر نمی‌تونه به یک زن محبت کنه. خیلی باید هنرمند باشه یک مرد یا خیلی زیرک و توانمند، که بتونه به این تنوع نیاز در افراد مختلف پاسخ بده بدون این که این نیازها نسبت به هم تزاحم پیدا کنند و بدون این که هیچ کدوم از اون افراد (خانم‌ها)، احساس کنند که نیازهاشون معطل و بی‌پاسخ مونده یا احساس کنند نسبت به دیگری توجه کافی بهشون نمیشه.

این رو بگذاریم کنار حقوقی که زن داره و تکالیفی که مرد به عهدشه (مثل حق قِسم، حق هم‌بستری و رفع نیاز جنسی که باز در آدم‌های مختلف متفاوته، نفقه با تمام جزئیات صحیح اسلامیش) و بپذیریم که مرد مجاز نیست به خاطر چند همسری از انجام اون‌ها در هیچ یک از زن‌ها شونه خالی کنه، خواهیم دید چرا مردهایی که اصولا دو یا چند هندوانه بلند می‌کنند کمرشون نصف میشه زیر بار!

 

پ.ن: احتمالا چند تا پست هم خواهم داشت تا از خجالت خانم‌ها هم در بیام!

۴ نظر ۵ لایک

آدم‌های تشنه‌ای که رها می‌کنیم.

بعضی وقت‌ها هم باید به خودمان یادآوری کنیم که اگر در جایگاهی قرار گرفتیم و توی پستمان درست بازی نکردیم، مثلا اگر در خانواده به درستی محبت نکردیم و برای کسانی که دوستمان دارند کلاس گذاشتیم، خدا کار بندگانش را معطل یک موجود پر افاده و مسخره نمی‌گذارد ها! هزار تا بهتر و کار بلدتر از آدم‌های دماغ سر بالا در جامعه ریخته. از همه بهترش هم خدا. فقط او که کوتاهی می‌کند، خودش نعمت رشد را سوخت کرده رفته. اوست که زیانکار است، چون نه توفیق را جلب می‌کند و نه احساسی با علائمی از خسارت در او بیدار می‌شود.

۱ نظر ۷ لایک

شرح درد اشتیاق

زن توی دستگاه خلقت، به صورت ذاتی نقش تربیتی داره و مهم‌ترین مصداق این نقش، توی ازدواج صورت می‌گیره.

و تربیت سینه‌ی فراخ و صبر جمیل و دید وسیعِ دورنگر می‌خواد.

باید دنبال متربی بدوی، کارِ رو، ضایع و توی مخ انجام ندی، نسبت به عاقبتش دلسوز و فعال باشی، نسبت به اشتباهاتش نهایت سعه‌ی صدر رو نشون بدی و تحت هیچ شرایطی به هم نریزی. خطاها نباید زورش به مزیت‌های مثبت بچربه و کوتاهی‌ها نباید سرنخی برای دلسردی‌ها بشه.

باورش سخته که منِ نازپرورده‌ی درونگرای زودرنج، توی جایگاهی قرار گرفتم که می‌طلبه همه‌ی ویژگی‌های بالا رو داشته باشم و از نقش جدیدم سخت خوشحالم. این چیزیه که من از بهترین مربی‌های زندگیم دیدم و همین تجربه‌ی نزدیک، مسئولیتم رو سنگین‌تر می‌کنه.

 

و خب در این راه، هیچ یاوری، هیج همراهی و هیچ راهنمایی جز خدا نیست.

۳ نظر ۴ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان