سهم ما چقدر است؟

امروز یک ساختمان پانزده طبقه در تهران سوخت و ریخت؛ به همراه یک عالم خسارت مالی و تعدادی خسارت جانی که به نظرم خسارت‌های دسته‌ی دوم، زخم‌های عمیق‌تری رو از خسارت‌های دسته‌ی اول ایجاد کرد. حالا یه عده، بر اثر سهل انگاری از خسارت‌ها پیشگیری نکردند و عده‌ای دیگه، به دلیل دلسوزی یا بی‌عقلی اجازه‌ی رسیدن به موقع نیروهای امدادی به محل رو ندادند و ... بدون هیچ حلقه‌ی واسطی یک گوشه‌ی این حادثه رو گرفتند و نتیجه‌ی وحشتناکش رو تسریع کردند. [تا اینجای کار رو ما اهالی پایتخت بارها شنیده‌ایم از صبح]

.

.

.

شنیده بودم برخی علما، گریه می‌کردند که عبادتشون طوری نبوده که تاثیرش توی عالم، جلوی ظلم رو بگیره و عقیده داشتند اگر گوشه‌ای از دنیا خاری در پای زن مظلومی میره، حتما یه ربطی به کم کاری اون‌ها داره. به اشک و انتظار خانواده‌ی افرادی فکر کنیم که به حسب وظیفه به دل آتش زدند... حتی یک قطره اشک، یک آه، اگر آه مظلوم باشه، خدا می‌دونه چقدر می‌چرخه توی عالم تا توی موضعش بنشینه ... بله که برای هر کی به اندازه‌ی وسعش تکلیف کنار گذاشتند اما ... اگر وسعت و در نتیجه تکلیف ما بیشتر از چیزی بود که خودمون فکر می‌کردیم چی؟


پ.ن: سهم من همیشه و همواره در اتفاقات خوب و بد اطراف چقدره؟ این سوالیه که از شانزده سالگیم تا به حال نه جوابی براش داشتم و نه برام تکراری و کهنه شده.

۱ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان