آزادی انفرادی

هدیه‌ی روز خبرنگار سال گذشته، کتاب «یادداشت‌های پنج ساله»‌ی گابریل گارسیا مارکز بود؛ کتابی به انتخاب احسان رضایی که این جمله به خط سردبیر توی صفحات اولش نوشته شده بود:

هیچ چیز زیباتر از این آزادی انفرادی نیست، که جلوی ماشین تحریرت بنشینی و جهان را به میل خودت خلق کنی!

شاید اون زمان دقیقا عمق این جمله رو نمی‌فهمیدم، اما الان همین که پشت لپ تاپ می‌شینم و می‌نویسم، حالم هر جوری که باشه عوض میشه. من مدت‌هاست توی دنیای نوشته‌هام حبس شدم و این سلول رو به همه‌ی زندگیم بسط دادم. از این حبس لذت می‌برم و برای همینه که مدت‌هاست یادداشت نویسی رو به هر کار دیگه‌ای توی مجله ترجیح میدم. لذت داره شریک شدن دنیام، با اون هایی که مجله‌ی بیست و پنج در سی و پنج رو دست می‌گیرند و ورق می‌زنند. :)

۱ نظر ۱ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان