کلیدیترین سوالی که همیشه ننه پشت تلفن ازم میپرسید این بود: هنوز شوهر نکردی؟
حالا در یک اقدام عجیب، امروز بعد از احوال پرسی تلفنی و در جواب «چه خبر؟» گفت: هیچی دیگه. همه اینجا نشستن تا تو شوهر کنی بیان عروسیت.
عالیه این ننهی ما، عاااالی!
کلیدیترین سوالی که همیشه ننه پشت تلفن ازم میپرسید این بود: هنوز شوهر نکردی؟
حالا در یک اقدام عجیب، امروز بعد از احوال پرسی تلفنی و در جواب «چه خبر؟» گفت: هیچی دیگه. همه اینجا نشستن تا تو شوهر کنی بیان عروسیت.
عالیه این ننهی ما، عاااالی!
این روزها
تو «تیترِ یک» زندگی منی آقا
از وقتی آمدی دوست دارم روی دست بگیرمت و به همهی مردم شهر نشانت بدهم
موی دختر کوچکمان به کمرش رسید
جان من به لب
تا از تو خبری به ما رسید
دروغکی گفتند زخمی شدهای که دق نکنیم
فکرش را هم نمیکردند که این اتفاق
دعای من بود که در حقت مستجاب شد
+ خودم را گذاشتم جایِ همسر «رسول حیدری». کتاب «ر» را به شما توصیه میکنم. :)