میل و کاموا به افکار من نظم می‌دهند

خودم را در ده سال آینده تصور می‌کنم و از تصویر خودم لذت می‌برم و دانه‌های اول شالم را می‌اندازم.
مصاحبه‌ی سید علی شجاعی را می‌خوانم و در دلم سخت‌کوشی‌اش را می‌ستایم از او الگو می‌گیرم و ده رج می‌بافم.
سوژه‌هایی که باید بنویسم را یادداشت می‌کنم و دلم برای نوشتنشان هری می‌ریزد و بیست رج دیگر می‌بافم.
به کارهای عقب مانده‌ام فکر می‌کنم و سرگیجه می‌گیرم و آنقدر می‌بافم که شال به تمام شدن نزدیک می‌شود.
تعجب نمی‌کنم که چرا دنیا را رها کرده‌ام و میل‌هایم را چسبیده‌ام؛ همه‌ی نویسندگان بزرگ، عادت‌های عجیب و غریبی داشته‌اند :))


+جدا از شوخی، نوشتن و در راه نویسندگی قرار گرفتن لمِ خاصی داره که هر کس باید مال خودش رو پیدا کنه. هر نویسنده‌ی بزرگی، لمی داشته که منحصر به خودش بوده و توی نوشتن کمکش می‌کرده. برای خوندن عادت عجیب و غریب نویسندگان بزرگ، اینجا رو بخونید.
۰ نظر ۳ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان