وقتی افت و خیز و نشیب و فراز و رفت و آمد و ماه و چاه و کم و زیاد و کوتاه و بلند و دلاویزی و دلمردگی و صاف و ناصاف و برد و باخت و سفید و سیاه و غم و شادی و قهر و آشتی و بود و نبود و محبت و دشمنی و اوج و حضیضِ این دنیای دون برات مهم میشه، ناز میکنه، مثل عروس ناشی بچه سال ناپختهی نازپرورده و میره توی اتاق و درش رو قفل میکنه و بیرون نمیاد؛ اما همین که دستت رو میذاری تخت سینهش و هولش میدی عقب، به دست و پات میوفته و میشه یه نیازمند پر اصرار و خاضع و خاشع که انگار ولی نعمتش تویی. تف به این دنیا.