یک مکالمه ی تکراری

+اجازه هست فلان کار رو بکنم؟

- نع!


چند دقیقه بعد:


-چرا وقتی باهات مخالفت می کنن سریع بهت برمی خوره؟

+بر نخورده و ان شا الله هیچ وقت نخوره. فقط یه ذره ناراحت شدم و بعدش شروع کردم به درک این موضوع که دنیا شاید اغلب اوقات به کام من نچرخه و سریع خدا رو شکر کردم؛ چون وجود تو به عنوان یه مخالف همیشگی برای بعضی کارهایی که همه به راحتی انجام میدن ، به نظرم از بزرگترین لطف های خدا به منه و اگر نبود این نعمت، زیادی این دنیا بهم خوش می گذشت و خب، کسانی که دنیا همیشه بهشون خوش می گذره خیلی ترسناکن!

۲ نظر ۲ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان