خودم را در ده سال آینده تصور میکنم و از تصویر خودم لذت میبرم و دانههای اول شالم را میاندازم.
مصاحبهی سید علی شجاعی را میخوانم و در دلم سختکوشیاش را میستایم از او الگو میگیرم و ده رج میبافم.
سوژههایی که باید بنویسم را یادداشت میکنم و دلم برای نوشتنشان هری میریزد و بیست رج دیگر میبافم.
به کارهای عقب ماندهام فکر میکنم و سرگیجه میگیرم و آنقدر میبافم که شال به تمام شدن نزدیک میشود.
تعجب نمیکنم که چرا دنیا را رها کردهام و میلهایم را چسبیدهام؛ همهی نویسندگان بزرگ، عادتهای عجیب و غریبی داشتهاند :))
+جدا از شوخی، نوشتن و در راه نویسندگی قرار گرفتن لمِ خاصی داره که هر کس باید مال خودش رو پیدا کنه. هر نویسندهی بزرگی، لمی داشته که منحصر به خودش بوده و توی نوشتن کمکش میکرده. برای خوندن عادت عجیب و غریب نویسندگان بزرگ، اینجا رو بخونید.