چند ماهی است که با یکی از سختگیر ترین اساتید دانشکده پایان نامهای با موضوع تصویرگری کتاب کودک برداشتهام. استادی که مو را از ماست میکشد و خطوط و جنس کار هر کس را به خوبی میشناسد. دقتش تا به حدی است که چند ترم پیش مدام کار یکی از هم کلاسی ها را رد میکرد و وقتی علت را جویا شد گفت: «جنس خط این کارهات مردانه است و من بعید میدانم که کپی نباشد!» راستش در دانشکدهی ما ، به خاطر سختگیری و ریز بینی همین اساتید کسی (به جز موارد معدودی در طی تحصیل) به فکر کپی یک اثر، در سطح پایان نامه نمیافتد. فرایند تدوین پایان نامه در دانشکدهی ما چیزی در حدود 6 ماه و بلکه بیشتر طول میکشد و اساتید مدام با دانشجو در این مدت در ارتباط اند و در شکل گیری کار او را همراهی میکنند. تا قبل از این شاید در سال، چندین بار به انقلاب سر میزدم و با مسئلهی خرید و فروش پایان نامه با جملهی «پایان نامهی فروشی داریم» مواجه میشدم. اصلا چرا راه دور برویم؟ جلوی در دانشگاه همهی ما پر است از خطوط درشت سفیدی که روی آسفالت کلمهی «پایان نامه» را فریاد میزنند و یا در قالب آگهیهای روی در و دیوار. مسئله هیچ وقت انقدر برایم جدی نبود و از کنار این جملات و آگهیها رد میشدم، مثل رد شدن از کنار بیاهمیتترین چیزهای عالم. اما حالا که درگیر کار پایان نامه شدم قضیه رنگ و بوی دیگری گرفته.
*
فارغ از این که خرید و فروش پایان نامه از نظر اخلاقی چه جایگاهی دارد، هیچ وقت حتی از ذهنم نگذشت که بچههای رشتهی هنر هم میتوانند سراغ این راه بروند. به نظرم اینجور کارها برای بچههای رشتههای دیگر بود، کسانی که از دانشگاه فقط مدرکش را میبینند و نیازی به زحمت در راه به دست آوردنش احساس نمیکنند. کمی خرج میکنند و خودشان را از شر درس خواندن خلاص. ما خودمان را خالق آثاری میدانیم که تولید میکنیم. خلق کردن چیزی که قسمتی از وجود ماست و در بستر زمان و با تلاشهای مدام شکل میگیرد و پخته میشود. تصورش هم برایم دشوار بود که کسی این لذت را با چیز دیگری عوض کند و به جای کشف خودش در تولید اثر و کلنجار رفتن با پیچ و خمهای کار، به دنبال خرید پروژههای آماده برود. مدرک بدون توانمندی در رشتهی ما، چیزی است که بیرون از دانشگاه هم خیلی زود صاحبش را لو میدهد. این ها را که بگذاریم کنار سختگیری اساتید محترم دانشگاهمان، اصلا شدنی نیست که از این پایان نامههای فلهای ارائه کنی و کسی از تو بپذیرد.
*
چند روز پیش شمارهی یکی از این پایان نامه فروشهای محترم به دستم رسید. با یکی از دوستان تماس گرفتیم که ببینیم اوضاع از چه قرار است. احتمال میدادم که نهایت کمکی که به دانشجوی هنر بتوانند بکنند، انجام پروژههای تئوری است. با دقت و وسواس موضوع پایان نامه را توضیح دادیم. بدون معطلی گفت پروژهی عملی هم جز کارهایشان هست. گوشزد کردیم که اساتید به شدت سخت گیری داریم و حتما فرق کار خودمان با کار دیگری را میفهمند. خیالمان را راحت کرد که این اتفاق نمیافتد. از قیمت پرسیدیم و مغزمان سوت کشید! قیمتی بسیار کم، چیزی که من برای کار پایان نامه باید خرج خرید کاغذ و رنگ و وسایل لازم بکنم. راستش خیلی ناراحت شدم. اگر تقاضا به اندازهی کافی نباشد، عرضه در این سطح وسیع هم اتفاق نمیافتد. دلم به حال کسانی سوخت، که لذت زحمت کشیدن برای هنر را دور ریختهاند و به جایش گرفتن مدرک را نشاندهاند. شاید بشود پایان نامهی رشتههای دیگر را متخصص نیازمند پول آن رشته بنویسد، اما مطمئنم هنر فروشی نیست. هنر هر کس مختص خود اوست و تجربهی هنری هر کس در دنیا نتیجهی خاص خودش را دارد و قابل کپی برداری نیست.