در دنیایی که آدمها همه با سیل تکنولوژی و هجمهی اطلاعات ساندویچی به دردنخور دوره شدند و در عمق دریای اطلاعات بیاطلاعند، آدمهایی باید باشند که همچنان عمیق و گزیده و فکر شده بخوانند، بدانند و فکر کنند. دیروز از پرویز شیخ طادی حرف جالبی شنیدم، میگفت درد امروز جامعهی ما «دیر فهمی» است. ما زمانی بالای سر مشکلات جامعه میرسیم که خیلی دیر شده .در حالی که بهتر این است که در موقعیت پیش بینی مشکلات از موضع کمی بالاتر قرار بگیریم؛ یعنی موضع دیدهبانی.
احساس میکنم غرق شدن در سیر اطلاعات، دقیقا ما را به مشکل دیر فهمی دچار میکند. این سیلی است که آدم را با خودش میبرد به ته دره و همه چیز را بر سر راهش نابود میکند. شاید تصمیم درست این باشد که بعد از مدتی در مسیر اطلاعات قرار گفتن، با گزینش کردن ورودیها فرصتی را اختصاص بدهیم برای رفتن به عمق. دلم میخواهد ده سال آینده، دیدهبانی باشم که به درد مردم بخورد، نه بینوایی که بر سر راه سیل همه چیزش را از دست داده!
+در روزگار حرفها و یادداشتهای ساندویچی، دلم شدیدا برای خواندن یک رمان بسیار بلند تنگ شده! جنگ و صلح یا کلیدر مثلن.