سلام بر او، روزی که زاده شد*

مهدیه داشت توی تحریریه دور خودش می‌چرخید، با استرس و صفحه‌ی روزها رو با سه روز تاخیر می‌بست. هی به من نگاه می‌کرد و می‌پرسید با این همه استرس چه کار کنه. من در حالی که داشتم از آزادیم لذت می‌بردم تمام مدت چشمم به مانیتور روبروش بود که اگر بتونم، کمکی بکنم. نوبت بستن مطلب میلاد حضرت مسیح رسید. یه عنوان سرسری تایپ کرده بود، تا سر فرصت درستش کنه. ازم در موردش نظر خواست. فکر کردم عنوان باید یه جایی سمت کیفم باشه! رفتم، قرآنم رو دراوردم و باز کردم. آیات اول سوره‌ی مریم اومد: سلام بر او، روزی که زاده شد!


بعد از یادداشتی که باعث شد برم کربلا، انتخاب این عنوان تنها اتفاق توی تجربه‌های همشهری جوانی‌م بود، که خیلی خیلی بهم چسبید! خصوصا به این دلیل که بین انبیا، علاقه‌ی خاصی به حضرت مسیح دارم‌. :)


*آیه ۱۵ سوره‌ی مریم

پ.ن: میلاد نبیِ خوبی‌ها، حضرت مسیح (علی نبینا و علیه السلام) مبارک!

۳ لایک
۰۶ دی ۰۳:۳۵ پاک باخته
بر شما هم مبارک نویسنده جوان^_^

:)

متشکرم!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان