ویراستار مجله تا چند وقت پیش، یک آقای بسیار منظم و دقیق بود که معروف است به این که وقتی یک زمان یادداشت مینویسد یا گزارشی، همه خیالشان راحت است که حتی یک خال ویرایشی هم ندارد چه رسد به غلط ویرایشی! حتی یک نقطه و ویرگول هم از زیر دستش در نمیرفته و همه را بررسی میکرده. حالا به هر دلیلی جایش را داده به یک خانم ویراستار. خانمی که دقت آن آقا را ندارد و توی همین چهار هفتهای که ستون نویسی را شروع کردهام بارها توی یادداشت من دخل و تصرف کرده یا درست ویرایش نکرده. وضع باقی قسمتهای صفحهی یادداشت و بقیهی مجله هم همین است. پر است از غلطهای واضح.
یادداشت این هفتهام را که باز کردم، مطمئن بودم همهی غلطهایش را گرفتهام و چیزی را توی تایپ یا ویرایش جا ننداختهام اما دیدم چند جا ایراد اساسی دارد و انگار یادم رفته باشد مثلا یک عبارتی را کامل بنویسم. دلخور شدم. فایل وردی که برای آقای ح.ه فرستادم را باز کردم و دقیق چک کردم. کارم را درست انجام داده بودم و کار خانم ویراستار را راحت کرده بودم. حالا به احتمال خانم ویراستار دستش خط خورده یا حواسش نبوده یا هر چی، نوشتهی من را زده غر کرده. با خودم جملهها را مرور و بهترین اش را انتخاب کردم که با یادداشت هفتهی بعد به عرض ح.ه برسانم و بگویم یک تذکری به ویراستار بدهد. کمی گذشت و یاد این افتادم که مدتها پیش توی گروه تحریریه هم از سوتیهای خانم ویراستار ایراد گرفته بودند یک عده. به طرز غریبی پشیمان شدم. گفتم یا حضوری خودم بهش میگویم و یا کلا بیخیال میشوم و سعی میکنم جوری ویرایش کنم که راحت مطلبم را رد کنند و ندهند دست او. دلم راضی نشد مردهای مجله (حتی آقای ح.ه که به شدت محترم و اهل مراعات و مداراست) به آن خانم تذکر بدهند یا بهش بتوپند یا توبیخش کنند. اگر او شوهر یا بچه داشته باشد و به خاطر یک یادداشت فکسنی من اعصابش به هم بریزد و نتواند به کارهای توی خانهاش برسد من باید بروم بمیرم از عذاب وجدان.
یاد حرف شهید ایوب بلندی به خانم اش افتاده بودم: «ببین شهلا، من خودم توی اداره کار میکنم. میبینم که با خانمها چطور رفتار میشود. هیچ کس ملاحظهی روحیهی لطیف آنها را نمیکند. حتی اگر مسئولیتی به عهدهی زن هست نباید مثل یک مرد بازخواستش کنند. او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد. اصلا میدانی شهلا؟ باید ناز زن را کشید نه این که او ناز مدیر و کارمند و باقی آدمها را بکشد.*» شاید امتحان من در ارتباط با این خانم، صبوری و پیدا کردن یک روی گشاده و یک زبان نرم باشد برای تذکر.
*اینک شوکران-3 / ص: 59