در مورد آقای جوای آملی، چند جملهای میدانم، کتاب مفاتیح الحیاه ایشان را میشناسم، چند توصیهی اخلاقی و مطلب فلسفی و چند کلمهای در باب هنر شنیدهام و همین؛ یعنی شناخت من از ایشان شناخت جامع و کاملی نیست و سابقهی طولانی هم ندارد اما به طرز عجیب و غیر منتظرهای در این چند روز متوجه شدهام هر که به هر میزان به ایشان میتازد به سرعت باور نکردنی از چشمم میافتد، به طوری که دلم نمیخواهد دیگر کلمهای از نوشتههای آن آدم را بخوانم! از طلبه گرفته تا آدمهای معمولی و دانشگاهی و باسواد و بیسواد. ملت بیانصافی هستیم که یک خطا را (بر فرض این که خطا باشد) با یک عمر خوبی تاخت میزنیم و همه کار را ول کردهایم و دلمان لک زده برای بیانیه دادن و نظریه پردازی و داد و قال در موضوعات بیاهمیت یا مسائلی که اساسا از دایرهی تخصص و سواد ما خارج است! بیانصافیم، درست مثل برخی زنها که به خاطر یک بار مثلا بدقولی همسرشان یک عمر خوبی او را فراموش میکنند! لااقل این یک مورد را قبول کنیم.
پ.ن: توضیحات دفتر آقای جوادی آملی در باب مفهوم واژهی دیاثت را اینجا بخوانید.