خر بازی را بگذار کنار!

بهش پیام دادم که: تو مسابقه‌ی ما برنده شدی، راستی راستی نمی‌خواهی جایزه‌ات را بگیری؟

می‌گوید: چرا نمی‌خواهم ؟ (اولش گفته بود نه اسمش را بزنیم و نه جایزه بدهیم) لا یرد الاحسان الا الحمار!

توی گوشم زنگ خورد؛

یاد زن و شوهرهایی افتادم که تا دعوایشان می‌شود محبت‌های گرفته‌ی هم دیگر را پس می‌فرستند

و رفقایی که وقتی قطع رفاقت می‌کنند هدیه‌های هم را بر می‌گردانند

یا من، که وقتی بابا میوه پوست می‌کند و تعارف می‌کند می‌گویم میل ندارم!


چقدر قالب آن حیوان بیچاره را می‌گیریم به خودمان گاهی!

۱ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان