چقدر به شما نمی‌آییم


بچه‌ها زود عصبانی می‌شوند و چون طبعشان به دغل خو نکرده و هنوز فطرتشان سر جایش هست٬ بدون معطلی و با دم دست ترین وسیله‌ی ممکن بروزش می‌دهند. این صحنه‌ها را حتما دیده‌اید توی مهمانی‌ها؛ اختلاف نظر بچه‌ها٬ بالا رفتن صدا و احیانا کتک کاری یا فحش و ناسزایی. چند دقیقه‌ی بعد هم دوباره یک بازی جدید ترتیب داده‌اند و یادشان رفته چی نثار هم ‌کردند. آن طرف بین بزرگترها قضیه فرق می‌کند. حرف بد بچه هنوز توی هوا چرخ نخورده همه از گوشه‌ی چشم پدر و مادرش را می‌پایند و اگر خیلی خویشتن‌دار باشند فقط توی دلشان آن‌ها را سرزنش می‌کنند. پدر و مادر وا می‌روند یا تا گوششان سرخ می‌شود از خجالت. هر چه خودشان٬ گذشته و رفتارشان را ورق می‌‌زنند٬ ردی از آن کار بد پیدا نمی‌کنند. فکری می‌شوند که چه شد و از که یاد گرفت و نهایتا برای خلاصی: «نمی‌دانیم کجا یاد گرفته» که یعنی: این قسمتش مال ما نیست٬ از ما نیست و به ما نمی‌آید. هر چه پدر و مادر مودب‌تر٬ محترم‌تر٬ شرمندگی از کار فرزند عمیق‌تر٬ تلخ‌تر ...

ما هم پدرانی داریم٬ که «کلهم نور واحد»٬ همه شهره‌ی ادب و کمالات و اخلاقیات زمان خویش و مرجع و تکیه‌گاه مردم. طبیعتا از ما هم انتظار می‌رود جور بهتری زندگی کنیم٬ چون بهترین حالت تربیتی برایمان فراهم بوده...
«از ما نیست کسی که همسایه از شرش در امان نباشد»
«از ما نیست کسی که نتواند خشم خود را کنترل کند»
«از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند»
«از ما نیست کسی که تقلب کند»
«از ما نیست کسی که امانت را کوچک بشمارد»
«از ما نیست کسی که به خاطر ما ... رحم ننماید»
هربار این حدیث‌ها را می‌خوانم یاد همان صحنه‌ی بالا می‌افتم٬ پدری خجلت زده که با رفتار بد فرزندش غافلگیر شده و این‌ها را می‌گوید که یعنی: این قسمتش مال ما نیست٬ از ما نیست و به ما نمی‌آید ... پدرانی داشتیم که از بداخلاقی بچه‌هایی که هنوز خلق نشده‌ بودند هم تا گوششان سرخ می‌شد.
۲ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان