*
بهش گفتم: روزنامه نگار نشدم، هیچ وقت هم نشم شاید، به درد این کار نمیخورم.
بهم گفت: این چه حرفیه؟ ان شا الله بنویسی، خوب بنویسی، تو مطبوعات امام زمان(عج) بعد از ظهور بنویسی.
**
خودش فهمید چه دعایی کرد؟ فهمید که من و اجابت اون دعا چقدر فاصله داریم با هم؟ فکر نکنم!
پ.ن: مدتیه مثل اوایل نوجوانیم این ذهنم رو مشغول کرده که من برای چی خلق شدم؟ خدا ما رو آفرید که هر کدوم گوشهای از کار عالم رو دست بگیریم، اما... کدوم رفتارمون به خلیفه الله بودن میخوره؟ کجای کارمون شبیه همت بلند مردان روزگاره؟ ما خلق شدیم برای قرار گرفتن توی یه نقطهی خاص، یه کار خاص، برای همین علت و معلولهای متعددی پشت هم قرار گرفتند که من و شما دقیقا توی همین زمان به دنیا بیایم و واقعا کجاییم؟ واقعا چقدر از راه رو رفتیم؟ کجای عالمیم؟ اگر نباشیم چی میشه؟ کدوم کار لنگ میمونه؟
پ.ن 2: گاهی کار سخت میشه، حلقههای ابتلا فشرده میشن ... برای هم دعا کنیم.