رمضانیه(3)

اگر نظر من رو بخواید، خدا ما رو می‌شناسه که عیب‌هایی که خودمون فریادش نمی‌زنیم رو مستور و مکتوم می‌کنه و از ما هم می‌خواد نسبت به هم همین طوری باشیم. یه رگ «کله شقی» خاصی هست توی ما آدم‌ها، که وقتِ خرابکاری و رونمایی از دسته گل‌هایی که به آب دادیم، خودش رو نشون میده. یعنی هم خراب می‌کنیم و هم رومون زیاده! ماها یکی رو می‌خوایم که بفهمیم فهمیده، ناراحت هم شده، اما حداقل با صدای بلند در موردش حرف نمی‌زنه که بقیه بفهمن؛ شاید جبران کردیم، شاید درست شدیم.


.


.


.


ولی بازم اگر نظر من رو بخواید، ماها خیلی بی‌معرفتیم، که آبرومون پیش بنده‌های خدا یادمون نمیره اما آبرومون پیش خدا چرا.

۲ لایک
ابرومون جلوی حودمونو بگو
موافقم! به تربیت بر نمی گرده؟ یا فرزند سالاری!

پیشِ اراده‌ای که خدا به بنده‌هاش داده٬ به هر بهانه‌ای باید یه لبخند بزرگوارانه بزنیم و بگذریم.

خودش هم انتظارش از ما همینه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان