آشپزی از مراحل ملال آور زندگی یک خانم است، که هر زنی بعد از مدتی تن دادن به آن میفهمد، تمام افسانه های شیرین و دلبرانهای که دربارهی لذت ترکیب غذاها و هنر رنگ و بو و طعم میگفتهاند تا حد ورق زدن عکسهای فخر فروشانهی اینستاگرام واقعی است. این هنر تا آنجا که محدود به تفریح و کارهای ژیگول منشانهی دسر سازی و ژله پردازی است خیلی خوب است و خوش میگذرد، اما کافی ست که چند ماهی خانم یک خانه باشی یا به هر دلیل مجبور باشی موقتا این نقش را بازی کنی تا میزان وقتی که باید برایش صرف کنی و در عوض، از بقیهی کارهایت بزنی کلافهات کند. صرف وقت برای خورد و خوراک سه وعدهی روزانهی اعضای خانواده، هر چقدر هم محتویاتش سبک و به اصطلاح حاضری باشد، جانی از آدم به لب میرساند که از زندگی سیر بشوی و غرغر بشود ذکر روزانهات.
مادرهای ما و خیلی از زنهایی که میبینیم، از منظر آشپزی به دو دستهی آشپزی دوستان و آشپزی خصمان قابل تقسیم اند. آشپزی خصمان که تکلیفشان معلوم است، غذاهایشان یا هول هولی و دوغکی است یا اگر خوشمزه است تکه ریزههای نارضایتی و غر هر از گاهی زیر دندان خورنده میرود و امانش را میبرد. آشپزی دوستان هم، به تایید آشپزی خصمان یا عشقشان همین است و انرژی بقیهی کارها را هم از این راه کسب میکنند، یا بیکارند یا یک تختهشان دور از جان شما مسئله دارد. من هم با گروه پیکارجو (!) نه در مقام نظر، که در مقام عمل تقریبا هم سو بودم و به نظرم همواره کارهای مهمتر مانع از رسیدگی به بخش آشپزی خانه بود، تا چند وقت پیش فایل صوتی به دستم رسید با مضمون آشپزی اسلامی. خانم جوانی که صحبت میکرد توصیهاش این بود که به غذاهای خانه، از هر پخت و پزی که در خانه میشود تا هر لیوان نوشیدنی که به دست بقیه میرسد، به چشم «نذر» نگاه کنیم. دیگر توصیهی او با وضو و ذکر و رفتارهای عابدانه و عاشقانه غذا درست کردن بود. حرف هایش را هم مستند به حدیثی میکرد که مثلا میگفت: «غذای نذری تا چهل روز در بدن انسان تسبیح میگوید.».
به نظرم تغییر دلپذیری آمد و کم کم به ذهنم رسید میشود هر وعده را نذر یکی از ائمه(ع) یا پیامبران برای حل یک مشکل کرد. نذر زینب کبری(س) برای آرامش دلها، نذر امام محمد باقر(ع)، برای باز شدن گرههای علمی، نذر حضرت یوسف(ع) برای تقوا و پاکدامنی و نذر زین العابدین(ع)، برای زهد و تقوا. انگیزهی حرکت در راه یک هدف آسمانی، میتواند ماهیت دل ناپذیری را تغییر دهد و توان را به جان آدمی برگرداند. اگر پخت و پز توی خانه، تبدیل شد به فرایندی برای سیر کردن شکم افراد و اعضای خانواده تبدیل شدند به معدههای بزرگی که فقط میبلعند و مراعات تو و شخصیت و برنامهات را نمیکنند، این وقت گذاشتن به خودی خود دیگر دلچسب نیست و آدم به صورت ذاتی احساس عقب ماندگی و بیچارگی میکند. اما وقتی عینکمان را عاشقانه کنیم و نتیجهی این معنویت را در زندگی جاری، وقتی اثر فکر و حرکت معنوی را کم کم در تغییرها ببینیم و با روح و حقیقت زنانگی آشنا بشویم، کارهایی مثل آشپزی و رسیدگی به خانه رنگ و بوی جدیدی پیدا میکنند. این کارها را تکراری بودن و بی یا کم ثمر بودن آنها ملال آور میکند اما سکان تربیتی کوچک و بزرگ خانواده را در دست گرفتن، مادری کردن و زینت بخشیدن و این ظرفیت و قابلیت اثرگذاری در دنیای اطراف چیزی است که هر زنی به آن واقف باشد، دیگر خود را ناتوان و این کارها را کوچک نمیبیند. زن بودن همین توانایی تبدیل تهدیدها به فرصتهاست و همین روحیهی سوق دادن جمع و جامعه به سمت معنویت، با بروز حداقلی در کارهای خانه، تا فلک الافلاک این توانایی را کدام زن پر دلی بتواند زیر پا بگذارد.