دیروز پشت این پردهای که بوی نور میدهد، بعد از یک سال، آخرین کتاب ترمِ یکِ دورهی محبوبم را با بچهها تمام کردم! بیشتر از معمول طول کشید اما شکر خدا که حوصله کردیم تا نیمهکاره رهایش نکنیم.
جایی خوانده بودم عاشق از شوق رسیدن به کمال معشوق، از وضعیت فعلی خودش راضی نیست. بدا به حال معلمی که عاشق هم بشود... چقدر حسرت روزهایی را میخورم که وقت بچهها را گرفتهام در حالی که - آنچنان که شایسته روح بزرگ و با عظمتشان است- معلم خوب و سر حال و خوش صحبت و توانمندی نبودهام.
هر معلم و هممباحثهای رشدش را مدیون عزیزانی ست که با دست و دلبازی عمر و ذهن و گوششان را در اختیارش میگذارند که تمرین کند بهتر صحبت کردن و ماهرانهتر بحث کردن و صبورانهتر توضیح دادن را.
۲۸ بهمن ۹۷