رفیق(2)

عشق است، رفیقی که هر طور شده خودش را می‌رساند به کنفرانس ساده‌‌ی یکی از درس‌های تخصصی‌ات و می‌شود مایه‌ی دلگرمی‌ات و دست‌های سرد شده از استرست را بعد از پایین آمدن آنقدر می‌فشارد که گرم شود، گرم‌تر از همیشه.

۲ نظر ۲ لایک

رفیق

عشق است، رفیقی که وقتی یک ساعت گوشی‌ات خاموش است، نگرانت می‌شود و دنیا را زیر و رو می‌کند. قربانِ دل کوچکش، که بدجور به ظاهرش می‌آید. او لابد بازمانده‌ی نسلِ رفقای پیش از تاریخ است، رفقای عمیقِ عمیق؛ همین یک چیز، دل گرد گرفته را حسابی می‌تکاند و نو می‌کند.

۲ نظر ۲ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان