خسته از یک روز بدون وقفه کار خونه کردن نشست پیشم و درد دلش شروع شد! میگفت احساس بدی بهش دست داده از این که فقط کار خونه میکنه و به هیچ کار دیگهش نمیرسه٬ یه حسی مثل معطل بودن٬ مثل کار تکراری٬ مثل (دور از جون همهی خانمهای خونه) حمال بودن!!! حرف استاد غلامی رو براش بازگو کردم٬ گفتم وقتی یه کار میکنی هزار تا نیت کن: بگو غذا میپزم که بندههای خدا رو سیر کنم / غذا میپزم که بندههای خدا گشنه نمونن بتونن بیشتر بندگی بکنن/ غذا میپزم که همه رو توی خونه جمع کنم و کانون خونه رو گرم نگه دارم/ غذا میپزم که همه فکر کنن بهترین مامان یا همسر دنیا رو توی خونه دارن/ غذا میپزم که بزنم تو دهن شیطون! / خونه رو جمع میکنم که وسایل آسایش و آرامش چند تا بندهی خدا رو فراهم کرده باشم/ زرنگ باش! کارتو نریز دور. هر یه دونه ش رو با هزار تا نیت متفاوت بکن هزار تا کار احساس مفید نبودنتم از بین میره اینجوری.
اشک تو چشماش جمع شده بود :)))))