کبورهمسایه‌ی دیوار به دیوار

درست روبروی پنجره‌ی اتاقم دیوار خانه‌ی روبرویی است؛ دیواری منتهی به بام خانه و سقف یک حیاط خلوت. لبِ بامِ دیوار روبرویِ پنجره‌، زیرِ سقفِ شیشه‌ای حیاط خلوت، چند روزی است که یک کبوتر همسایه‌‌ام شده است. کبوترِ همسایه وقتی می‌روم لبِ پنجره و آن را باز می‌کنم یا بیرون را نگاه می‌کنم این پا و آن پا می‌کند و انگار که منتظر آمدنم باشد با دقت بیشتری نگاهم می‌کند. من هم می‌روم که نگاهش کنم، لب‌خند بزنم و حتا سلام کنم. احساس می‌کنم جوابم را می‌دهد. این کبوترِ همسایه عجیب مرا یاد پدربزرگ می‌اندازد، درست در روزهایی که خیلی دلتنگ دیدارم. جایی نوشته بود که بعضی اموات که در دنیا آدم‌های صالح و سالمی بودند اجازه دارند هر روز به نزدیکانشان سر بزنند. کسی نمی‌داند این ارواح در بازگشت به دنیا در کدام قالب حلول می‌کنند؟

۰ نظر ۳ لایک

سرو‌ ها

مردانگی چه لباس برازنده ای است
برای آن‌هایی که
قامت بلندشان را خم می‌کنند
تا دست و
شانه و
پیراهن و
پیشانیِ
زن‌ها و دخترها و مادرهایشان را ببوسند


+روز ریحانه های بهشتی، با تاخیر مبارک
۰ نظر ۴ لایک

گرگی در پوست بره

از کلمات امام علی (ع) است: «اصدقاؤک ثلاثة، و اعداوک ثلاثة»؛ «تو سه نوع دوست و سه نوع دشمن داری.»، «فاصدقاؤک: صدیقک و صدیق صدیقک و عدو عدوک»؛«دوستان تو یکی آن کسی است که مستقیما دوست خود تو است، دومی دوست دوست تو است، سومی دشمن دشمن تو است»، «و اعداؤک: عدوک و عدو صدیقک و صدیق عدوک»، «دشمنان تو عبارت است از آنکه مستقیما با خود تو دشمن است و آنکس که دشمن دوست تو است و آن کسی که دوست دشمن تو است.» (نهج البلاغه، حکمت 295)
مقصودم از نقل این کلام این بود که یکی از انواع دوستان، دشمن دشمن است. علت اینکه دشمن دشمن به منزله دوست خوانده شده این است که دشمن را ضعیف می کند و دست وی را می بندد و از این راه به انسان کمک می کند. این خود یک حساب و قاعده ای است که دشمن دشمن مانند دوست، آدمی را تقویت می کند.


به نقل از : http://tahoor.com/fa/Article/View/21812

۰ نظر ۰ لایک

هوای کوی تو از سر نمی رود، آری

بیشتر از هر چیز در زندگیم اشتباه کرده ام

اشتباهات بزرگ

اشتباهات جبران ناپذیر

اما خدا در هیچ اشتباهی از رگ گردنم دورتر نشد

همیشه همان جای همیشگی نشسته بود تا از ترس تنهایی برگردم


*هوای کوی تو از سر نمی رود، آری/غریب را دل سرگشته با وطن باشد «حافظ»

۰ نظر ۲ لایک

یا لیتنی ...

یادم نیست کجا از قول حضرت علی(ع) سخنی با این مضمون خوندم که شیعیان ما کسانی هستند که کاری رو انجام نمیدن مگر به بهترین نحو. چقدر غبطه خوردم بعدش به حال کسانی که اولن شیعه ی حضرت هستند و در ثانی دارای این ویژگی. کاش من هم می تونستم یکی از این آدم ها باشم.
۱ نظر ۰ لایک

حقی به گردنم

سنی نداشته ام که هیلمن زرد داشته ای؛ امروز خاله می گفت. نمی دانم چه کاره ی کجا بوده ای که حقوقت کفاف زندگی را نمی داده؛ برای همین شب ها هیلمن زرد را بر می داشته ای و می رفته ای مسافرکشی؛ از عمد شب ها می رفته ای که تاریک باشد و آشنایی تو را نبیند... 

بابای خوب و سختی کشیده ی من... امروز هم برایت بغض کردم و هم در دلم به تو افتخار کردم و هم یک قرار با خودم گذاشتم: نمیرم مگر این که با تلاش شبانه روزیم برای موفق شدن دین تو را ادا کرده باشم.

همین یک انگیزه برای حرکتم کافی ست.


*به بابا گفتم امروز چه فهمیده ام و چه تصمیمی گرفته ام، انقدر خوشحال شد که پیشانی ام را بوسید. خوشحالی اش را شکر ...

۰ نظر ۰ لایک

رذیلت

شما را به خدا ...

بیایید آدم باشیم

امانتدار باشیم

آدمی که امانتدار نیست

شاید حتا آدم نیست ...

۰ نظر ۰ لایک

قبل از شروع

«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» حشر 21

*

استاد: «عرفا در تفسیر این آیه میگن، برای این که اسما و صفات خدا در تو تجلی پیدا کنه و خاشع و ذره ذره در برابر خدا بشی اول باید کوه بشی! باید کوه بشی تا صفات خدا بر تو نازل بشه و در تو تجلی کنه... باید کوه بشی... برای کوه شدن باید چی کار کنی؟ باید جهاد کنی، جهاد با نفس. برادرا، خواهرا جهاد نفس که میگن جهاد اکبره در واقع جهاد اوسطه، تازه وسط راهه، شما به نفستون غلبه کنید تازه می رسید به میانه ی راه...باید از ذیق دنیا و آخرت رها بشید در راه خدا. شما جه بخواید و چه نخواید از نفس رها  میشید توی آخرت ولی اونجا سخته، همینجا خودت رو از دنیا و آخرت رها کن. »

۰ نظر ۰ لایک

هدف: کمر شیطان!

استاد: «محبت به اهل بیت (ع) و محبت به مومن کمر شیطان رو می شکنه ... ما جای این که کمر شیطان رو بشکنیم چه کار می کنیم؟ می شینیم به غیبت این مومن، اون مومن ... هر کی از ما جلو می زنه بهش حسودی می کنیم، غیبتش رو می کنیم، بدش رو میگیم. آخه چرا؟ کیه که از ما جلوتر نیست؟ کیه که از من جلوتر نیست؟ همه جلوترن ... همه جلو زدن و ما اینجا نشستیم و حسادت می کنیم. شما رو عرض نمی کنم، خودم رو میگم. شما که توفیقاتتون زیاده ولی من یه عمره دارم جنایت می کنم!»

+باید از شما یاد بگیریم ... بوی تعفن خودپسندی می دهد گاهی رفتارمان
۰ نظر ۰ لایک

انی کنت من الظالمین*

استاد می گفت خدا حضرت یونس را در شکم ماهی، تنها یک آن به حال خود رها کرد

تنها یک آن!

و می گفت اگر بیشتر از این یک آن به حال خود رهایش می کرد یونس کافر می شد

*

خدایا می شود عاجزانه ازت بخواهم که مرا به حال خودم رها نکنی؟ نه یک آن و نه کمتر و نه بیشتر از یک آن

منی که خاک پای چهارپایی که نوکر یونس صاحب آن است هم نیستم ...


*ذکر یونسیه : لااله الا انت سبجانک انی کنت من الظالمین

۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان