راه ما از دل دریاست؟

تصور زندگی دینی آرامی که در آن با هیچ کس در تعارض نباشی و به همه لبخند کشدار برنی و متقابلا آن‌ها هم همینطور باشند، شبیه آن بابایی است که در حال سبحان الله گفتن بود و بهش گفتند حسین(ع) را در کربلا کشتند. کمی مکث کرد ، سری تکان داد و گفت: کار بدی کردند پسر پیغمبر را کشتند و به ذکرش ادامه داد! بعدها گفته بود کاش به اندازه‌ی همان جمله هم از ذکر خدا غافل نشده بودم!

شما هم بوی گند مرداب را از این جملات حس می‌کنید ؟ چقدر گاهی شبیه این‌هاییم؛ دین دارهای آرام، صلح‌جو و در یک کلام: ناز و مامانی!

۲ نظر ۵ لایک

لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون

میگن اگر پولی رو بذاری کنار و نیت صدقه براش کرده باشی، دیگه نمیشه بهش دست زد. نمیشه برش داشت و توی راه دیگه‌ای خرجش کرد. دیگه نمیشه باهاش برای دل خودت حتی یه آدامس بخری! پولی که رفت توی راه خدا، دیگه بر نمی‌گرده. مرام ما هم نیست هدیه‌ای که توی راه خدا دادیم رو پس بگیریم یا حتی بهش ناخنک بزنیم.

میگم اگر محبوبی رو بذاری کنار و نیت صدقه براش کرده باشی...

۰ نظر ۱ لایک

کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۰)

مادربزرگ نشسته بود روی ویلچر، توی راه حرم بودیم به گمانم، زیر لب زمزمه کرد: «کربلا ای کاش مسافرت بودم/ محرمی ای کاش تو حرمت بودم». بغضمان گرفت. پنج شنبه‌ی آخر محرم و آخرین روزش بود و ما... تو «حرمش» بودیم...

*

شما به بدی ما نگاه نکنید که وقیحانه است، به خوبی خودتان نگاه کنید که حد و اندازه ندارد. حال دلمان، خوب نیست آقا... هم خراب کرده‌ایم و هم از پدری که شما باشید خجالت می‌کشیم و هم می‌ترسیم و هم پناهی جز شما نداریم. نفحات وصلک اوقـدت، جـمرات شوقک فی‌الحشا...

۲ نظر ۳ لایک

یک کار و دو نتیجه

در وبلاگ هادی مقدم دوست چیزی خواندم در مورد تدوین، روحم شاد شد:


این شمایید که عبوری ها را می نویسید ... یعنی این شمایید که باید عبوری ها را بنویسد ... این توانایی، دانستن چیزی به مانند تدوین می خواهد. مثل تدوین فیلم یا تدوین جمله ها ...


نزدیکی تدوین فیلم و تدوین جملات به هم را به چشم دیده‌ام. علاقه به تدوین فیلم خیلی در نوشتن موثر است!

۰ نظر ۳ لایک

کلمه‌ی شریف خفه شو!

آفرینش فحش اگر تنها و تنها یک هدف داشته باشه، اون هدف لجن مال کردن جناب آقای شیطانه. وقتی از این در وارد میشه که دیگه عزت نفست خدشه دار شده، فلان جا تحویلت نگرفتن، جلو نرو، ادامه نده، بکش کنار، قهر کن، اخم کن و الخ!
در اینجور موارد باید گفت خب آقای شیطان چه خبر؟ دلمون برات تنگ شده، خیلی وقته دهن نامبارکت رو سرویس حسابی نکردیم! گفتی کجا نرم؟ کجا بکشم عقب؟ به کی اخم کنم؟ با کی سنگین باشم؟ بله درسته، امروز حسابی خیط شدم، دلم شکست و اشک توی چشم‌هام جمع شد و احساس عاطل بودن کردم اما جسارتا نمی‌دونید گوشی من کجاست که یه وقت جلسه‌ی دیگه تنظیم کنم؟ من میرم، حق عزت نفس ضایع شده م رو هم می‌گیرم، منتها، از کاری که وظیمه کنار نمی کشم.
والا به خدا :|
۴ نظر ۳ لایک

آبی‌هایی که به آسمان می‌بارند

اگر ملتی تصمیم بگیرند برای همیشه سکوت کنند و قبل از آن تمام اسناد مکتوب مربوط به فرهنگ خودشان را نابود کرده باشند، با بناهایی که از خودشان به جا گذاشته‌اند می‌شود می‌شود فرهنگشان را به دقیق ترین صورت ممکن کالبد شکافی کرد. نمی‌دانم چه رازی با بناها هست، که مثل یک ذهن دقیق، همه چیز را با جزئیات به خاطر می‌سپارند. از بعضی بنای بعضی فرهنگ‌ها به عطر و بو می‌شود رسید، مثل معماری هندی‌ها که به واسطه‌ی استفاده‌ی متعدد از رنگ‌های قرمز و بنفش و صورتی، از توی عکس‌هایشان هم بوی فلفل تند و کاری بلند می‌شود. احتمالا هندی‌ها، اهل زیاد و از همه چیز حرف زدن باشند یا به جزئیات اهمیت زیادی بدهند، این را از پر تکرار بودن تزئینات در بناهایشان می‌شود حدس زد. از بعضی بناها می‌شود صدا شنید، مثل بناهای دوره‌‌های ابتدایی هنر یونان، که انگار مردم معاصرش کم حرف و جدی بودند، کلیات برایشان مهم بوده و همان را با صدای رسا می‌گفتند تا به گوش همه برسد. تا چند سال پیش اگر کسی می‌گفت می‌شود با ساختمان، یا یک تکه زمین که آدم‌هایی رویش زندگی کرده‌اند مثل یک وزیر دولتی مصاحبه کرد و درباره‌ی پیشینه‌‌ی آدم‌هایش پرسید، به دیوانگی متهم می‌شد اما می‌گویند اخیرا دستگاهی اختراع شده که می‌تواند صدای ساکنین یک بنا را از اشیا باقی مانده‌ی آن از نو بسازد. این یعنی بناها حرف می‌زنند، آواز می‌خوانند و آنچه به سرشان آمده را به ما می‌گویند. پس عجیب نیست که احساس ما در بناهای متفاوت فرق داشته باشد، یک جا راحت باشیم و جای دیگر ناراحت بدون این که علت هر کدام را بدانیم. معماری ایرانی اما شبیه دعا، سبک و رو به بالاست و آدم احساس می‌کند روح معمار و هنرمند آن، پرواز کرده از دیدن نتیجه‌ی کار. بیشتر از هر چیز در تزئینات معماری ایرانی رنگ «آبی» داریم. آبی‌هایی که در دنیا به «آبی ایرانی» مشهورند. یکی از دلایل پر تعداد بودن انتخاب این رنگ،کویری بودن ایران است. ما از هر فرصتی، برای ایجاد احساس خنکی در معماریمان استفاده کرده‌ایم. هر جا که امکانش بوده، حوض وسط حیاط گذاشته‌ایم یا از نیروی وزش باد به جای آب استفاده کرده‌ایم و یا رنگ آبی را جای هر دو نشانده‌ایم یا به کمکشان آورده‌ایم. دلیل دیگر آن معنویت رنگ آبی است. آبی، خصوصا از نوع لاجوردی که ایرانی‌ها به آن مشهورند، معنوی‌ترین رنگ در دنیاست که حتی سفید به پای آن نمی‌رسد؛ رنگی که مهم‌ترین نماد پاکدامنی، بزرگی و جاودانگی است. آبی ایرانی تمام نمی‌شود و در عین حال که حرکت می‌کند، تنش نمی‌آورد، بزرگ و خلاق است و تار خودش را به پود آن‌هایی که با او انس می‌گیرند پیوند می‌زند. اگر می‌شد از آبی ایرانی موسیقی ساخت، احتمالا حسی شبیه ندای سایه‌ی خنک بهشتی در هجوم آفتاب می‌شد یا نوای تهلیل آدم دل شکسته‌ای که بزرگی از او دلجویی کرده.

۰ نظر ۳ لایک

نام نجات دهنده ات را از آینه بپرس!

اگر درست حساب کنیم، هیچ وقت شرایط جوری نبوده که باید باشد. همیشه گیر و گره‌ای در کار بوده که اوضاع را غیر عادی می‌کرده. بین همه‌ی آدم‌هایی که به غصه خوردن اکتفا کردند اما همیشه کسانی بودند که قاعده‌ی بازی را به هم زدند. به تنهایی بلند شدند و بی‌اعتنا به نگاه دوست و دشمن، خودشان را ثابت کردند. اگر درست حساب کنیم، قهرمان‌های بلند قامت تاریخ، زاییده‌ی سخت‌ترین شرایط اند. به هم ریختگی این روزها از همه‌ی زمان‌های قبل از ما بیشتر است، فقط کافی ست باور کنیم نوبت ماست که بلند شویم.

*

پارسال ، چنین روزهایی ، خانه‌ی همسر شهید مهدی باکری. حقیقتا قبل از آن روز این شهید برایم تنها اسم یک اتوبان در تهران بود. نگاهش را می‌بینید که چه زنده است؟



عنوان: شعری از فروخ فرخزاد

۰ نظر ۰ لایک

دامگه حادثه

می‌گفت: «انسان توی این دنیا غریبه، مبادا فراموش کنه غربتش رو... » ما، غریبیم. غریب حقیقی و شاید از این بابته که گفتن: «الدنیا سجن المومن و جنة الکافر». تا ببینیم که زندگی برای ما روی دلفریب جنت نماش رو رو کرده، یا حقیقت پست زندان بودنش رو ...

چه طفلکی اند آدم‌هایی که می‌دوند، عرق می‌ریزند، جهد می‌کنند برای بهشت کردن زندگی. چه کار بیهوده‌ای! چه کار عبثی! کاش بیدار بشیم. کاش برامون جنت نباشه این دنیا ...

۰ نظر ۱ لایک

باید بپوشانم، تمام آینه‌های جهان را



شیعه

در

آیینه

تصویر

علی ست


(غلام رضا سازگار)


پ.ن: شیعه ...

پ.ن دو: علی(ع) ...

۲ نظر ۱ لایک

شب تا به صبح، دیده‌ی گریانم آرزوست ...

از چهار گوشه‌ی دو جهان دست شسته‌ام

شش گوشه‌ی امام شهیدانم آرزوست


گوش بدید

۰ نظر ۲ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان