امروز وقتش بود

امروز وقتش بود٬ دقیقا امروز٬ که کانال امام موسی صدر فایل «سفارش ماندگار» را دوباره به اشتراک بگذارد. همین امروز که مردد بودم٬ دست و دلم می‌لرزید که آن کار را شروع بکنم یا نه و فکری بودم که حرف‌های م.ز را در باب این که از پس کار بر نمی‌آیم گوش بکنم یا نه. امام موسی٬ با آن لحن متین و موقرش حدود بیست دقیقا توصیه برای آقای صادق طباطبایی به یادگار گذاشته که من خودم را در مواقعی جسورانه به جای مخاطب قرار می‌دهم و غرق در احساسات خوب از شنیدن آن جملات می‌شوم و چنان باور می‌کنم که آن حرف‌ها برای من است که بلند می‌شوم٬ خاک از سر و کولم به زمین می‌ریزم و می‌روم برای ادامه‌ی جنگ. خدا را شکر که امام موسی صدر را آفرید و نفوذ کلامش را آنقدر زیاد کرد که جملاتش از پس سی و پنج سال دل مرده‌ای را به تپش و آدم نشسته‌ای را به دویدن وا دارد.

۱ نظر ۲ لایک

اقیانوس آرام

امروز، بعد از گذر از سلسله جبال تو در توی روزگار، آسمانم ناگهان ابری شد، رعد و برق زد و بارید. دلم تنگ شد و وقتی در هزارتوی قلبم گشتم دنبال منبع دلتنگی، آن چهره ی آشنا و دل انگیز را دیدم. چقدر دلم برایش، ندیده و نشناخته تنگ شده بود، باورم نمی شد! تا توانستم گریه کردم و وقتی حالم بهتر شد با خودم گفتم اگر یک نفر باشد که تمام حرف هایم را بفهمد و برای همه ی سوال هایم جواب داشته باشد، حالم را درک کند و سرزنشم نکند آن نفر بدون شک، سید موسی است. خدا نبخشد کسی را که سایه اش را از سر ما کم کرد.

۱ نظر ۴ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان