«پوریا عالمی»طور

نصف قهرهایی که با تو کردم
دود شدند
و قبل از این که بفهمی
نابود شدند

باید از «زلزله»متشکر باشی
که فکرش هم دلم را به لرزه می‌اندازد
از این که بمیرم و دوستت نداشته باشم
۰ نظر ۲ لایک

ن و القلم

کنه وجود قلم آنجا درک می شود
که احساسات بشری دارد از مغز و دل آدم می جوشد!
خشم، شعف، عشق، شوق، نفرت، انتظار 
از یک جایی ببعد باید نوشته شوند تا دل آرام بگیرد.

از آن وقت هاست که دلم می خواهد آنقدر بنویسم تا بمیرم!
۱ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان