یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (6)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

و الصبح اذا تنفس*

اونجای سفر که یهویی ته جمله‌ت بهم گفتی «خواهر جون»، قلبم به اندازه‌ی یه آسمون وسعت پیدا کرد و صدای به هم خوردن بال یک عالم پرنده توش پیچید

شنیدی؟


+من خواهرِ تو بودن رو مفت از دست دادم. با چیزی معاوضه‌ش کردم که رفتنی بود. شاید تا قیامت حسرت این اختیاری که بهم دادی بمونه به دلم.


*آیه ی 18 سوره‌ی تکویر


۰ نظر ۰ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان