یک الحمد لله غلیظ

داشتم کتاب «قاف» را می‌خواندم-که الحق و الانصاف بی‌نظیرترین کتابی است که تا به امروز خوانده‌ام-. رسیدم به قسمتی که وصف روز خاصی از زندگانی پیامبر(ص) را می‌کند؛ روزی -غیر ازغدیر- که توصیه کردند همه بیرون بیایند و دو به دو با برادران دینی عقد اخوت بخوانند و خود نیز با علی(ع) عقد اخوت خواندند. دلم شکست و از یاداوری تلخ‌ترین روزهای زندگی‌ام، سخت گریستم. بلافاصله صدایی از تلویزیون گفت: «هم‌نشین خوب بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از هم‌نشین بد است. پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله» یک الحمد لله غلیظ گفتم و بقیه‌ی کتاب را با حال بهتری خواندم.


+خدایا به ما، هم‌نشین مومن و صادق و صالح بدهد ان شا الله؛ هم‌نشین‌هایی که دلخوشی دنیا و چراغ راه آخرت باشند و بشوند. آمین. 

۳ لایک
۱۹ مهر ۲۰:۲۹ ماه پیشانو
عقد اخوت....موند تودلم....

خدا امیدوارم یه هم‌نشین خوب و صالح نصیبت کنه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان