ما همه لالیم، لال! پیشِ امیرِ بیان

به عدد آدم‌های دنیا، واکنش منحصر به فرد هست در برابر این جمله: «دارم میرم کربلا، برای بار اول». از همه حیرت‌انگیز تر اما، واکنش آدم‌هایی است که قضاوت عقل بیچاره‌ی آدمی را لگدمال می‌کنند؛ همان‌ها که فکر می‌کنی زنگ بزنم حلالیتی بگیرم و اسمش را از لیست خط بزنم و بعد می‌بینی به هم ریخت، حالش بد شد، بغضش گرفت و زود خداحافظی کرد. به راستی که سفره‌ی ابا عبد الله (ع)، خیلی‌ها را نمک‌گیر کرده و چقدر غبطه می‌خورم به حال این‌هایی که نمک‌‌دان هر که و هر جا را که می‌شکنند، حرمت خان گسترده‌ی شهید کربلا را خوب نگه می‌دارند، بهتر از خیلی‌ از ما.


*


صبح زود پرسید: «باورت میشه داری میری؟» و با همان لحنی پرسید که من بارها از خودم پرسیده‌ام این چند روز. باور؟ نه. باورم نمی‌شود و نخواهد شد که تن و دل بی‌مقدار و روح ناپاک من نسبتی با آن فضاهای قدسی، با آن تکه‌های بهشت داشته باشد. و اگر هم بار سفر بسته‌ام و پای رفتن دارم و هنوز نمرده‌ام برای آن است که ایمان دارم خودشان می‌دانند چه می‌کنند و خودشان به کوچکی و سیاهی و ناپاکی این دل و روح حقیر، آگاهند و چاره هم به دست خودشان است.


*


حلال کنید و دعا کنید، همه ما را بپذیرند ...

۳ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان