پناه بر تو

خدایا!

به تو پناه می‌برم از «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک» گفتنی که همراه با آن ته دلم از نگرانی تعلقاتم می‌لرزد.

معبودا!

به تو پناه می‌برم از «اللهم عجل لولیک فرج» خواندنی که به دلم می‌اندازد «می‌خواهی بیاید و آبروی توی روسیاه را بریزد؟»

پروردگارا!

به تو پناه می‌برم از وحشتی که از «اللهم اجعلنی مطمئنة بقضائک ... صابرة علی نزول بلائک» به من دست می‌دهد.

رئوفا!

به تو پناه می‌برم از آن «لعنتی قسم خورده» که خودش را می‌زند به موش مردگی و توی خون من می‌گردد و جای من فکر می‌کند، نفس می‌کشد و حرف می‌زند. به تو پناه می‌برم از اینگونه مکری که با من می‌کنی؛ پناه کسی که وحشت زده‌ی واقعی و تنهای حقیقی است.


پ.ن: دلم می‌خواهد سفرنامه‌ی کربلایم را کامل کنم، راستش فکر می‌کردم روزی یکی اش را می‌توانم بنویسم؛ اما همین که فکر کردم برای نوشتن باقیش باید از فکر نجف خارج شوم، دلم لرزید و قلمم جلو نرفت. امیدوارم خودشان برای ادامه اش کمک کنند. 

۴ لایک
۳۰ آبان ۱۹:۰۶ ماه پیشانو
کاش من سنگ بودم یا آب یا هرچیز دیگه ایی جر انسان....
دلم فقط گریه میخواد به حال زار و داغونی که دارم....
از بس که روسیاهم....
۰۲ آذر ۰۰:۱۴ محمد محمدیان
خدایا ما نیز به تو پناه می بریم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان