در چهره‌ی تو ساعت چند است؟

چند سال پیش  من و یکی از دوستان هنرمندم چیزی را در مورد رابطه‌ی خلق و خو و ظاهر و رنگ پوست آدم‌ها کشف کردیم و فهمیدیم بر اساس یک سیستم جالب، هر آدم به ساعتی از شبانه روز شبیه است. اولین ارتباطی که کشف کرده بودیم، ربط بعضی انسان‌ها بود به «صبح زود»، چیزی که به اصطلاح به زمان بین شش تا هفت روزها تابستانی اطلاق می‌شود. این آدم‌ها با ویژگی‌هایی که عرض خواهم کرد، بعد از کشف شدن به «صبح زود» ملقب می‌شدند؛ این اصطلاح در مدت زمان کمی به صورت فراگیر مورد استفاده‌ی همه‌ی آدم‌هایی قرار گرفت که ما را می‌شناختند. کلیدی‌ترین ویژگی «صبح زود»ها روشن و سفید بودن پوستشان است. البته در نظر داشته باشید روشنی رنگ پوست در مورد ایرانی‌ها با چیزی که در کشورهایی مثل روسیه سراغ داریم تفاوت‌هایی دارد؛ در میان آن مردم روشن بودن پوست یک ویژگی همگانی است و سفیدی آنقدر هست که ویژگی منحصر به فردی به نظر نمی‌رسد. روشنی رنگ پوست اروپایی‌ها و روس‌ها وقتی با رنگ‌های فریز شده و سرد چشم‌ و موی بور ترکیب شد، تبدیل می‌شود به یک سفیدی سرد که درصد زیادی از آبی و خاکستری را همراه خودش دارد. به اصطلاح سفیدی پوست در روسیه یا نروژ یا سوئد یک سفیدی بی‌روح و رنگ پریده است و آدم را یاد سکوت یک کلیسا می‌اندازد که در و دیوارش سر تا پا از سنگ مرمر سفید پوشیده شده. اما روشنی مد نظر ما در صبح زود بودن یک آدم، یک روشنی و سفیدی گرم است؛ سفیدی که چند قطره‌ای رنگ قرمز یا زرد در دل خودش دارد. «صبح زود»ها، دقیقا خصلت ساعت شش تا هفت صبح را دارند: خنک‌اند، بوی طراوت و تازگی دارند و گونه‌هایشان از یک امیدواری غیر قابل انکار در اغلب موارد سرخ است. ویژگی اساسی این آدم‌ها این است که مثل نسیم صبحگاهی بی‌وزن اند؛ حضورشان کسی را اذیت نمی‌کند. این خصلتشان همچنین باعث می‌شود که بشود با آن‌ها به راحتی گپ زد و بدون دغدغه از این که ناراحت می‌شوند شوخی کرد. به عبارت دیگر صبح زودها «بی نفس» اند و اگر توی جمع کسی با آن‌ها شوخی کند بیشتر از همه به آن می‌خنند. صبح زود‌ها چنان با بزرگواری از کنار همه چیز می‌گذرند و دنیا را با خوشی طی می‌کنند، گویی ناراحتی مختص آدم فضایی‌هاست. این دسته از آدم‌های عجیب، در اغلب موارد خوش بین اند و نمی‌توانند چیزی را سخت بگیرند یا نسبت به آدم‌ها بددل باشند و معمولا آنقدر با محبت اند که مورد توجه همه‌ی دوستان و اطرافیانشان قرار می‌گیرند. بر همین اساس آدم‌ها را می‌شود به ساعت‌های دیگر هم تشبیه کرد؛ مثلا ما به آدم‌هایی که قیافه‌ی گرفته و عبوس دارند، متکبرند و با کسی بگو و بخند ندارند و همیشه از زمین و زمان طلب دارند، «آفتاب زِل»* می‌گوییم، آن هم  نه یک آفتاب ملایم که آفتاب مرداد ماه؛ این خصلت زمانی کامل می‌شود که گرفتگی آن آدم به ظاهر و رنگ پوستش هم سرایت کند و تیرگی غیر طبیعی در چهره‌اش به چشم بیاید. باقی آدم‌ها را بدون توجه به ظاهر و رنگ چهره هم می‌توان دسته بندی کرد: آدم‌های غمگین و ناامید و آن‌هایی که دنیا همیشه برایشان به آخر رسیده، شبیه به غروب جمعه‌، آدم‌های مهربان با صفت‌های مادرانه شبیه به عصر روزهای اردیبهشتی و آدم‌های همیشه در حال تلاش، شبیه آخرین ساعات اسفندند. البته این سیستم شباهت سازی فقط روی آدم‌های عادی و به طور سطحی جواب می‌دهد و بیشتر از این که ابزار قضاوت باشد وسیله‌ای برای سرگرمی یک هنرمند یا آدم اهل نوشتن است، چرا که طبیعت در مورد صفاتی مثل دو رویی، دروغگویی، فداکاری، خیرخواهی و خیلی صفات دیگر که شخصیت بعضی آدم‌ها را تشکیل می‌دهد، حرفی ندارد.

 

 

* آفتابی سخت گرم و بی ابر؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن/ فرهنگ دهخدا

 

۳ لایک
چقدر قشنگ
چه تشبیهات زیبایی

لطف دارید عزیز

آخیییییی : )

:))

واکنش همه ی صبح زودها به این نوشته همین بود

آقا! کامنت قبلم مال این پست بود! نمی دونم تو قبلی ثبتش کردم یا اینجا.

شد خیالت تخت :پی

زندگیت پر از صبح زود ،
صبح زود ترین آدم زندگی م

من کجام صبح زووووده؟ :))

۲۴ خرداد ۰۱:۴۹ گـمـ نـآم
عه :) رفتم دیدم . چقد هیجان انگیز :)) 

:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان