کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۰)

مادربزرگ نشسته بود روی ویلچر، توی راه حرم بودیم به گمانم، زیر لب زمزمه کرد: «کربلا ای کاش مسافرت بودم/ محرمی ای کاش تو حرمت بودم». بغضمان گرفت. پنج شنبه‌ی آخر محرم و آخرین روزش بود و ما... تو «حرمش» بودیم...

*

شما به بدی ما نگاه نکنید که وقیحانه است، به خوبی خودتان نگاه کنید که حد و اندازه ندارد. حال دلمان، خوب نیست آقا... هم خراب کرده‌ایم و هم از پدری که شما باشید خجالت می‌کشیم و هم می‌ترسیم و هم پناهی جز شما نداریم. نفحات وصلک اوقـدت، جـمرات شوقک فی‌الحشا...

۳ لایک
۰۹ مرداد ۱۵:۵۴ پاک باخته
چقدر شرح حال بود...
حسین ارباب مرا دریاب...
۱۰ مرداد ۱۵:۵۶ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
هم خراب کرده‌ایم و هم از پدری که شما باشید خجالت می‌کشیم و هم می‌ترسیم و هم پناهی جز شما نداریم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان