دختر بچه ها همه شان یک قشنگی خاصی دارند٬ شرینی کلام و رفتارشان و سیاستی که از همان اول کار برای توی دل این و آن رفتن دارند با هیچ پسری قابل مقایسه نیست. این روزها دختر بچه های دورم را خیلی زیر نظر میگیرم. هر چقدر بزرگ میشوند٬ چیزی درونشان رشد میکند که دل آدم ضعف میرود از تماشا کردنش. یک روح لطیف میدود توی تمام اعضا و جوارحشان و توی دست و پا و هیکلی که دارد قد میکشد و رشد میکند. این تغییرات به گذر طولانی مدت زمان نیازی ندارد٬ گاهی دو روز پشت همشان یکسان نیست و آن باغی که درونشان دارد رشد میکند گلی جدید داده که به عمرت ندیدهای. درست مثل بهار که یکهو خودش را به رخ عالم میکشد٬ خصلت ظریف تویشان هر روز به بلوغ و شکفتن نزدیکتر میشود. این چیزی است که ناخودآگاه وادارم میکند دختر بچهها را بگیرم و ببوسم و ریهام را از عطرشان پر کنم. نمیدانم چطور بگویم... انگار خدا میپیچدشان توی خوشبوترین حریر عالم و نگهشان میدارد برای خودش. این شاید همان چیزی است که بزرگان ما تعبیر به حیا میکنند و چقدر این حیا دلرباست. همهی دخترها یک قشنگی خاصی دارند٬ یک قشنگی منحصر به فرد٬ همهشان... اما کاش بزرگتر که شدند فراموشش نکنند٬ کاش چراغش را خاموش نکنند. آدم باید دلش ضعف برود از دیدن این زیبایی دخترها٬ از دیدن باغ پر گلی که مشتری اش فقط خداست٬ باغی که در روح هیچ پسری با این عظمت گل نمیدهد و رشد نمیکند.