ای خواجه درد نیست، و گرنه طبیب هست


فکر می‌کنیم همینطور که هستیم خوبیم
سرطان فکر و روح و روان داشتن مثل دست و پا داشتن شده برایمان
و اگر کسی بخواهد این غده‌ی بدخیم را از تنمان بکشد بیرون آنقدر سر و صدا می‌کنیم که بی‌خیال شود
به مریض احوالی خود پی نبرده‌ایم
که در خانه‌ی شما را نمی‌زنیم
و گرنه که بهتر از شما، حکیم‌تر از شما، دلسوزتر از شماست برایمان؟
۱ لایک
۱۰ آبان ۲۰:۳۷ صحبتِ جانانه
حق...
حق. .
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان