دشمن خیرخواه

وقتی فکر می کردم به این که هر کدام از رفقای صمیمی زندگی ام به نحوی به من پشت پا زده اند و رفته اند، کمی دلگیر می شدم. اما حالا می بینم که هر کس رفت، من را جا نگذاشت، بلکه به صد ها کیلومتر جلوتر پرتاب کرد! هر چقدر به من نزدیک تر و صمیمی تر و برایم بزرگ تر، میزانی که به جلو پرتاب شدم بیشتر. تو باعث شدی من به کم قانع نباشم خدا و تو را از این بابت شکر.

عدو شو سبب خیــــــــــــر اگر خـدا خواهد

خمیرمایه ی دکان شیشه گر سنگ است

۰ لایک
۲۱ تیر ۱۲:۳۲ نیلوفر
بدبختی وسعادت..بیماری وسلامت..فقروغناساخته ذهن شماست..اسپنسر...شمابه هرانچه بیندیشیدهمان میشود

نمی دونم چرا ولی با این جمله خیلی موافقم

;)
خیلی بستگی داره دنیای فکر ما چیه و توش چی می گذره
که دنیای بیرون فکر ما هم به همون منوال عوض بشه
چون فکر به عمل منجر میشه
اینو تجربه کردم واقعن

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان