قرار بگیرد در دسته‌ی: بی‌ربط به تاریخ

روزگار آدم‌ها را ورز می‌دهد، می‌کوبد و از نو می‌سازد؛ برای همین کم کم یاد می‌گیرند با همه‌ی دلگیری و دلشکستگی بعضی‌ از مردم را دوست داشته باشند. تمرین می‌کنند به بهانه‌های کوچک روی دلشان مرهم بگذارند و جای خواست خدا را با اصرار نفسشان عوض کنند. خدا از ما می‌خواهد در تعامل با مسلمان‌ها، به اندازه‌ی قابل توجهی خودمان را به آن راه بزنیم، ندیده و نشنیده بگیریم و نفهمیم و تا می‌توانیم مهربان باشیم. خدا می‌خواهد ما به هر بهانه‌ای از هم جدا نشویم، پشت هم بایستیم و دلگرم به هم باشیم... و نیست که معامله گر خوبی است، خودش بی‌نهایت را جایگزین کوچک و حقیر می‌کند.


و چه لحظات شیرینی است وقتی بغضت را فرو می‌دهی، اشکت را هضم می‌کنی و کسی را به خاطر خدا می‌بخشی. این وقت‌ها دل محقرت به اندازه‌ی آسمان وسعت می‌گیرد. مثل کسی که با رنج زیاد بار سنگینی را زمین گذاشته باشد، نفس راحت می‌کشی. 


اگر باری روی دوشت داری به خدا اعتماد کن، همین امروز زمینش بگذار. خرجش یک پیام، تماس، یا دیدار کوتاه است.

:)

۲ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان