حال آن پسرِ نازپروردهیِ ژیگولِ فرمانیه نشینِ آدیداسپوشی را دارم، که صبح شکست عشقی خورده بود و بدون اینکه کسی را خبر کند کولهاش را برداشته و با یک هواپیما خودش را تا ظهر رسانده بود مشهد.
با این تفاوت که به هزار دلیل نمیتوانم خودم را با یک هواپیما تا ظهر برسانم مشهد.
من از آن پسرِ ژیگول طفلکیترم.
پ.ن: خیال کن که غزالم
۲۰ فروردين ۹۶