الگو (1)

اگر از من بپرسند چه تصوری از قیافه ی اجتماعی بیست سال آینده ات داری بدون شک می گویم تصوری بسیار نزدیک به یونس شکرخواه! یک بار بیشتر ندیدم اش و سرجمع نیم ساعت بیشتر حرف هایش را نشنیده ام اما در همین نیم ساعت تصمیم گرفتم بیست سال دیگر به جایی رسیده باشم که بدانم در یک گفتگوی ساده باید دقیقن چه کلمات و عبارات و جملاتی را به کار برد که در ذهن و دل و جان مخاطب احساس امنیت و آرامش از این گفتگو جا بگیرد. دوست دارم بیست سال دیگر روح بلند و دل بزرگی داشته باشم که ثمره اش بشود درست و به جا و به اندازه صحبت کردن، بشود حرف های خوب را به بهترین شکل زدن.

۲ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان