دلم زیر و رو میشود، حالم به هم میخورد وقتی در فضاهای رسانهای و مطبوعاتی (و ایضا هنری) میبینم که عدهای کار را دست میگیرند و به اصطلاح کار ارزشی میکنند، که از بنِ دندان با این ارزشها مخالف اند؛ اصلا اعتقاد ندارند، قبول ندارند خیلی از حرفها را و به این قبول نداشتن تظاهر و تفاخر هم میکنند! علت عمدهی این اتفاق، کمبود نیروی متعهد و در عین حال متخصص در فضاهای اثر گذار است؛ آدمهایی که وقتی کاری را، بزرگ و کوچک دست میگیرند، با دقیقترین و بیاشکالترین حالت ممکن پیشاش ببرند و به سرانجام برسانند. و خب کار فرهنگی، لقمهی معنوی است که به قلب و روح و جان یک نسل میریزد و کدام عقل باوجدانی انتظار دارد غذای گندیدهی نامرغوب، اثر شفابخش و درمانگر داشته باشد؟ حرفی معنوی وقتی از درون زاویه دار و پر کینه نسبت به مسائل مذهبی بیرون بیاید، کدام زخم را التیام میدهد و کدام درد را آرام میکند؟ تازه اگر نگوییم که دردی به دردها اضافه میکند و زخمهای بهبود یافته را تازه میکند!
چقدر ما بدهکاریم به دین خدا ...
چقدر بدهکاریم به مردم
چقدر باید جوابِ همهی کم کاریها و دلمشغولیهای بیموردمان را بدهیم به زودی ...
پ.ن: استاد میگفت: کار کنید... داره دیر میشهها!
پ.ن2: کاش آدم بعضی چیزها را از نزدیک و با چشم خودش نبیند ...
۳۱ فروردين ۹۶