رفیقانه

سلام رفیق

امروز روز اولی ست که حس کرده‌ام هستی و همینطور روز اولی ست که دلتنگِ توام.

دلم می‌خواهد وقتی آمدی از آسمان و زمین برایت حرف بزنم، از حرف‌هایی که جایی بین تارهای صوتی و رگ‌های قلبم گیر کرده و در نمی‌آید. حرف‌های نگفتنی، حرف‌های نشنیدنی. اصلا بیایی و با هم زمانِ نامشخصی را سکوت کنیم. می‌دانی چند وقت است دلم لک زده برایِ یک سکوتِ طولانی، آرام و خلوت، که در آن بیمِ ناراحتی طرفم را نداشته باشم؟

۳ لایک
۲۰ مرداد ۱۹:۲۹ پاک باخته
با خوندن متنتون
منم چقدر دلم سکوت خواست...

اوهوم ...

خیلی خواستنیه ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان