از وقتی پایان نامهی کارشناسیم رو در حالی ارائه دادم که کار عملیم، یک ساعت قبل از ارائه تموم شده بود و سی ثانیه قبل از ورود داورها تازه داشتم فکر میکردم باید بهشون چه توضیحی بدم، فهمیدم هیچ ارائهای توی دنیا اونقدر جدی نیست که بابتش استرس بگیری! بالاخره میگذره. حالا فردا ارائهی حسابداری دارم و هنوز پاورپوینتم هم آماده نیست.
پ.ن: خوشحالم؟ نه! تا ظهر امروز تقریبا مثل یک مرغ سر کنده دور خونه میگشتم که راهی پیدا کنم برای رفتن به کرمانشاه. راهش و اجازهش که پیدا شد تصمیم گرفتم که نرم و هی حرص و جوش خوردم که چرا کمکهای اولیه یاد نگرفتم و چرا مرد نیستم!
پ.ن۲: مصدومان کرمانشاه به بعضی شهرها مثل تهران منتقل شدند. شاید رفتن آدمهای اضافی به اون منطقه خیلی هم مفید نباشه، اما اگر سری به بیمارستانها بزنید، شاید بتونید با رعایت عزت و احترام مردم، کمکی بهشون بکنید.