حل شدنی ها

در گفتگوی چشم در برابر چشم دو دوست، دست توانایی هست، که می‌زند تخت سینه‌ی تمام بدی‌ها و پرت می‌کندشان یک طرف. دوای تمام دلخوری‌ها و دلهره‌ها و فاصله‌ها همین گفتگو ست، یک گفتگوی طولانی، حتی اگر به داد و فریاد و بغض و گریه هم برسد، فقط نباید یادمان برود کسی که جلوی ما نشسته و حالا به دلیلی از او دلگرفته‌ایم یا حس می‌کنیم از او دور شده‌ایم را روزی با چهار ستون جسم و روحمان دوست داشته‌ایم.


پ.ن: نگرانت بودم و حتی یک کلمه نمی‌توانستم درباره‌اش صحبت کنم. باورت می‌شود؟ از دیشب احساس می‌کنم بار سنگینی از روی دوشم برداشته شده و باز خدا را شاکرم که هر چند به سختی، داری راهت را می‌روی ...

۲ لایک
۱۵ دی ۱۱:۳۴ هوای باروونی
چه زیبا 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان