قابی که این روزها پیش چشم دارم. یک برش از تو.

تو من را یاد بالا رفتن

یاد روزهای سخت

لحظات شیرین پر فشار پیش از فتح

و گرفتگی عضلات و بی‌خوابی ناشی از یک پیش روی بی‌رحمانه

یاد استقامت و آسمان

یاد کوه می‌اندازی


و برای همین من این همه واهمه دارم از داشتنت

از احساس مرموزی که دارم برای پا گذاشتن روی دامنه‌ی وجود تو


فراری‌ام از قله‌هایی که کوهنوردهایشان را به پایین پرتاب می‌کنند

دل‌گرفته‌ام از این که زیر پایم در وجود کسی خالی شود

و در همین حال لذت یک تعمق جدید و یک سفر نو را نمی‌توانم فراموش کنم

۲ لایک
۳۱ شهریور ۱۵:۱۱ صحبتِ جانانه
خیره ان شاءالله
۳۱ شهریور ۱۸:۱۶ مهدی صالح پور
: )
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان