از آن سوی دریا صدایش ...

استاد ما می‌گفت من حتی وقتی یک مگس روی دستم می‌نشیند، از خودم می‌پرسم علتش چیست و این مگس برای چه کاری آمده؟

و من اضافه می‌کنم خدا بسیار مربی خوبی ست. همه‌ی حرف‌ها را مستقیم نمی‌گوید. گاهی آدم‌ها و حادثه‌ها را می‌کند آینه‌ای که خودت را تویش ببینی.

گاهی حرف را خودش می‌زند و یا تبدیلش می‌کنم به یک سوال و می‌گذاردش در دهان دیگران.

گاهی پیش می‌آید که می‌بینی قشنگ برای روزت سناریو چیده! از آدمی که توی کتابخانه در گوش بغل دستی‌اش پچ پچ می‌کند، تا راننده تاکسی تا دیالوگ یک سریال که اتفاقی شنیده‌ای دارند یک حرف را می‌زنند و چه بسا که حتی جمله را از دهان هم می‌دزدند و کامل می‌کنند!


و من چقدر موقعیت‌های در خودم و رشته‌های زندگی پیچیده‌ای که کسی را جز تو برای حرف زدن در موردش ندارم دوست دارم خدا! می‌میرم برای این حالت که وقتی اراده می‌کنم هستی، وقتی چشم باز می‌کنم حواست هست و می‌بینی‌ام در اوج نیاز به این که باید کسی ببیندم. من این حالت که هر سمت رویم را می‌کنم نشسته‌ای و از گفتن دست نمی‌کشی را از همه‌ی دلنشینی‌های زندگی دوست‌تر دارم. من عاشق گفتگو هستم و موسای درونم بیدار و امیدوار می‌شود وقتی هم‌کلامی چنین با ذوق و حوصله و دقیق دارد.

۵ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان