زیر شلواری دکتر

صبح پیام داده که ارتباطمان توی مدرسه لو رفته! خنده ام گرفت از این طور صحبت کردنش. ارتباطمان لو رفته! شبیه کسانی گفت که با پسری پنهانی دوستند و یا هم دست یک مجرم فراری از زندانند و حالا گند قضیه در آمده و واویلا! می گفت بهش نیاز دارند برای همین نمی توانند با وجود اتهام سنگین رابطه اش با من کنارش بگذارند. این ها را می گفت، می گفت و می خندید؛ من هم!

خوشحالم، از اثر آن نامه ... از جواب دادنش ... از کاری بودن آن ضربه. من کینه ای نیستم، خدا کند هیچ وقت هم نباشم؛ اما یک بار هم که شده از حق خودم دفاع کردم؛توی کوچه و بازار هم جارش نزدم، در خلوت و یواشکی دفاع کردم؛ همین که توانستم دفاع کنم و توی خاطر آن آدم که هیچ چیز یادش نمی ماند بعد از این همه وقت مانده باعث می شود که یک نفس راحت بکشم. حالا آن دکتر طبقه ی چهار دانشکده مدیریت که عادت به حذف شدن و انتقاد شدن نداشته هم می داند که من با قلب دفترش در ارتباطم؛ دکتری که روز جلسه گفته بوده: «اینجا مثل خونه ی ما می مونه. آدم با زیر شلواریش که بیرون نمیره! پس حرف های این جلسه هم از این در بیرون نمیره!» 

*

دو تذکر خطاب به آن دکتر عزیز وجود دارد: اول این که خیلی ما را دست کم گرفته ای!

دوم این که «زیر شلواری ت از بیرون خونه معلومه دکتر!!»

:))

۰ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان