من از اون دسته آدمهام که زندگیشون بر مبنای خرابکاریهای عام و خاص می چرخه؛ در نتیجه اصلیترین سوال ذهنیم اینه: «چرا اینجوری شد؟ حالا چی میشه؟» و اصولن خدا لطفش رو توی درمان این مرض صعب العلاج بر من تمام کرده! مدام آدمهایی رو سر راهم قرار میده که در جواب «چرا اینجوری شد؟ حالا چی میشه؟»های من و تلاشم برای اثبات این که نگرانیم طبیعیه بی وقفه میگن:«نگران نباش!» این نگران نباش ها مثل آب روی آتش، حالم رو جا میارن؛ واقعن حالیم می کنن که چیزی برای نگرانی وجود نداره.
آخرین موردی که سر راهم قرار گرفته، دبیر سرویس اجتماعی مجله ست که سمانه می گفت دلش دریاست؛ واقعن هم هست! یه جور مطمئن و آرومی میگه نگران نباش که آدم احساس میکنه نگرانی در عرصهی خبرنگاری امری دور از ذهن و استثناست!
۱۹ مرداد ۹۴