از فضل پدر تو را چه حاصل؟

خیلی وقت‌ها می‌شد که بنشینم با خودم فکر کنم که چه کاره‌ی عالمم. با یک حساب سرانگشتی که آبا و اجدادم که بوده‌اند و از کجا آمده‌ام و آمدنم بهر چه بود و چقدر آدم‌های عجیب و غریب در زندگی‌ام آمد و رفت داشته‌اند و قص علی هذا، خیالم راحت می‌شد که هر کجا کج بروم چیزی هست که به دادم برسد. اندکی گذشت و در پنج متری‌ام آدم‌هایی به ته دره سقوط کردند که اصل و نسبشان و اتفاقات معجزه‌وار زندگیشان پشت آدم را می لرزاند و به آن می‌نازیدند. من حتا فرصت نکردم دست یاری به سمتشان دراز کنم. نتیجه گرفتم که با خدایی روبرو هستم که شوخی ندارد وقتی می گوید: «هرکه را بخواهیم هدایت می کنیم». معلوم نیست بتوانیم آنطور که از ما خواسته‌اند زندگی کنیم؛ فقط امیدوارم آن لحظه که می‌میریم مسلمان باشیم و قبلش رسیده باشیم حقوق مردم را ادا کنیم.


+اگر هنوز پدر و مادر در قید حیات دارید، التماسشان کنید برای عاقبت به خیری‌تان دعا کنند؛ مگر خدا به آبروی آن‌ها به مارحم کند. 

۰ لایک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان