رفقای سبز زمردی

زبانم لال، محض مزاح نبوده اگر عرض کرده اند: «الرفیق، ثم الطریق»، به عبارتی یعنی اول رفیق راهت را پیدا کن و بعد پا بگذار توی جاده ای که سخت است و پر از نشیب و فراز و تو را به خدا می رساند. ما را می شناخته اند که این را گفته اند. می دانسته اند که گاهی مشتاق یک آغوش بازیم و یک دل دریا، که گرد راه را از شانه هایمان بیاندازد و به لبخندی روحمان را جلا بدهد. می دانسته اند که فراموشکاریم و نیازمندیم به یاداوری، نیازمندیم به داشتن دستی که هوایمان را داشته باشد و مراقب باشد که بد نکنیم و کج نرویم. می دانسته اند دل کوچکمان شیشه ای است و زود می شکند از سنگ اندازی های روزگار. درکمان می کرده اند، که تنهاییم.

هر که رفیق خوب دارد، خدایش نگه دارد. :)


*

حاج آقا می گفت: «بگردید و رفیق خوب پیدا کنید، کسی که دیدنش شما را یاد وجه الله بیاندازد.»

۳ نظر ۳ لایک
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان