رفقای سبز زمردی

زبانم لال، محض مزاح نبوده اگر عرض کرده اند: «الرفیق، ثم الطریق»، به عبارتی یعنی اول رفیق راهت را پیدا کن و بعد پا بگذار توی جاده ای که سخت است و پر از نشیب و فراز و تو را به خدا می رساند. ما را می شناخته اند که این را گفته اند. می دانسته اند که گاهی مشتاق یک آغوش بازیم و یک دل دریا، که گرد راه را از شانه هایمان بیاندازد و به لبخندی روحمان را جلا بدهد. می دانسته اند که فراموشکاریم و نیازمندیم به یاداوری، نیازمندیم به داشتن دستی که هوایمان را داشته باشد و مراقب باشد که بد نکنیم و کج نرویم. می دانسته اند دل کوچکمان شیشه ای است و زود می شکند از سنگ اندازی های روزگار. درکمان می کرده اند، که تنهاییم.

هر که رفیق خوب دارد، خدایش نگه دارد. :)


*

حاج آقا می گفت: «بگردید و رفیق خوب پیدا کنید، کسی که دیدنش شما را یاد وجه الله بیاندازد.»

۳ لایک
سلام
در ابتدای راه رفیق به همون معناست که شما مطرح کردید
اما همین که حجتها بر شخص تمام شد و شخص تشنگی ای پیدا کرد قانون خلقت اینه که شخص رو تنها میکنه
یا اون رفیق مهاجرت میکنه یا دیگه براش امکان دیدار فراهم نیست یا...
در ادامه به او میفهمانند رفیق حقیقی عقل خود شماست
اگر در ابتدا انسانی خود ساخته رفیقت شد و ارزشمند بود اون هم به این خاطر بود که او عقل مجسم بود
اوایل انسان قدرت این را ندارد مستقیما معقولات را دریابد لدا رفیق بیرونی عاقل خیلی کارساز است
اما همین که کمی جان گرفت روزگار ان رفیق بیرونی را از او میگیرد تا خودش مستقیما از عقل مبارکش ارتزاق کند و رفاقت حقیفی رو اغاز کند
پس "الرفیق ثم الطریق" همان" العقل ثم الطریق " است
ذات خلقت این است که از یک جایی به بعد انسان را از درون تنها میکند
چون قرار است موحد شوند

سلام

ممنون

۲۶ فروردين ۱۰:۴۵ محمدهادی علی بابائی
یا رفیق من لا رفیق له...
۲۶ فروردين ۱۱:۳۴ صحبتِ جانانه
رفیق خوب نعمت است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«بعد از این نام من و گوشه‌ی گمنامی‌ها
که غریبان جهان شهره‌ی آفاق‌ ترند»
موضوعات
کربلا ای کاش مسافرت بودم (۱۳)
یادداشت‌های یک زن خانه‌دار (۱۴)
چوپان معاصرطور (۱۵)
ما اینجوری دیدیم (۱۲۲)
اتفاق خودش نمی‌افتد (۷۸)
رج به رج (۱۳)
هنگامه‌ی تب (۳۸)
مداد سفید (۵۰)
خنده ی گشاد (۱۱)
اونی که برام قله ست (۱۶)
اینجور وقتا (۵۷)
مداد سرخ (۱۷)
دیالوگ‌های ماندگار (۴)
تا پخته شود خامی (۱۴)
من ریحانه‌ام (۱۱)
نامه های جمعه (۲)
برکه ی کاشی (۱۲)
کلاس طلیعه (۸)
با توام (۱۲)
پیوند ها
لابلای گل های پیراهنش
یک ذهن مُشَبَّک
نیوفولدر
پرانه ام
سلام
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان